کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سعار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سعار
لغتنامه دهخدا
سعار. [ س ُ ] (ع اِ) گرمی آتش . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || گرسنگی . (اقرب الموارد). سختی گرسنگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || تندی بوی خردل . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
سائر
لغتنامه دهخدا
سائر. [ ءِ ] (اِخ ) ناحیه ای است از نواحی مدینه . (معجم البلدان ).
-
سائر
لغتنامه دهخدا
سائر. [ ءِ ] (ع ص ) رونده . روان . جاری . سیرکننده . سایر : نه هیچ ساکن و جنبان در او مگر انجم نه هیچ طائر و سائر در او مگر صرصر. (سندبادنامه ص 255).لفظ چون وکر است و معنی طائر است جسم جوی و روح آب سائر است . (مثنوی ). || داستان شده . مشهور.- ذکر سائ...
-
صائر
لغتنامه دهخدا
صائر. [ ءِ ] (اِخ ) حازمی گوید: وادیی است در نجد و دیگران گفته اند قریه ای است در یمن و ابوسعد ابوعبدالرحمن محمدبن علی بن مسلم بن علی صائری معروف به سلطان بدان قریه منسوب است . (معجم البلدان ).
-
صائر
لغتنامه دهخدا
صائر. [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صیر. || (اِ) صائرالباب ؛ شکاف در. (منتهی الارب ). دَرز در.
-
صعار
لغتنامه دهخدا
صعار. [ ص َع ْ عا ] (ع ص ) متکبری که مردمان را بچشم حقارت بنگرد. (منتهی الارب ).
-
ثائر
لغتنامه دهخدا
ثائر. [ ءِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثور و ثوران . || کینه کشنده ٔ دوست یا خویشاوند. کینه خواهی که آرام نگیرد تا قصاص نیابد. کینه کشنده . قصاص کننده . || خشم . غضب . یقال : ثار ثائره ؛ أی هاج . || ثائرالرأس ؛ ژولیده و پریشان موی .
-
ثائر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] sā'er منتشرشونده؛ برانگیختهشونده.
-
جستوجو در متن
-
گرمی
لغتنامه دهخدا
گرمی . [ گ َ ] (حامص ) حرارت . (دهار) (آنندراج ). مقابل سردی : سُعر، سُعار؛ گرمی آتش . صِلاع ؛ گرمی آفتاب . شَواظ، سواظ؛ گرمی آفتاب . (منتهی الارب ) : زمینش ز گرمی همی بردمیدز پوست ددان خاک شد ناپدید. فردوسی .نخستین که آتش ز جنبش دمیدز گرمیش پس خشکی ...
-
اردن
لغتنامه دهخدا
اردن . [ اَ دَ / اُ دُن ن ] (اِخ ) رودخانه ای نزدیک بدمشق .گویند مریم عیسی علیه السلام را در آن رودخانه شست . (برهان ). نام رودی که دریاچه ٔ طبریه را به بحیره ٔ لوط(بحرالمیت ) پیوندد و آنرا الشریعة نیز نامند. (دمشقی ). احمدبن الطیب سرخسی فیلسوف گوید:...