کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرگوشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرگوشی
/sarguši/
معنی
سخن گفتن بهصورت آهسته؛ درگوشی.
〈 سرگوشی کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] آهسته و بیخ گوش با کسی سخن گفتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرگوشی
لغتنامه دهخدا
سرگوشی . [ س َ ] (اِ مرکب ) در گوش کسی آهسته سخن گفتن . (آنندراج ) (غیاث ). نجوی : تا دگر بر سرم چه می آردزلف او باز گرم سرگوشی است . عنایت خان آشنا (از آنندراج ).- سرگوشی کردن ؛ نجوی کردن . به خفی رازی گفتن .
-
سرگوشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sarguši سخن گفتن بهصورت آهسته؛ درگوشی.〈 سرگوشی کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] آهسته و بیخ گوش با کسی سخن گفتن.
-
واژههای مشابه
-
سرگوشی گفتن
لغتنامه دهخدا
سرگوشی گفتن . [ س َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نجوی کردن .
-
جستوجو در متن
-
دهمسة
لغتنامه دهخدا
دهمسة. [ دَ م َ س َ ] (ع مص ) با هم راز گفتن . || سرگوشی کردن . || در گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
سر جفت کردن
لغتنامه دهخدا
سر جفت کردن . [ س َ ج ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سرگوشی کردن . (برهان ) (آنندراج ).
-
نجوا
لغتنامه دهخدا
نجوا. [ ن َج ْ ] (ع اِ) سرگوشی . زیرگوشی . راز. (ناظم الاطباء). نجوی . رجوع به نجوی شود.
-
فچفچه
لغتنامه دهخدا
فچفچه . [ ف ُ ف ُ چ َ / چ ِ ] (اِ) سخنی که بر زبانها و میان مردم افتاده باشد لیکن بعنوان سرگوشی و خفیه به هم گویند.(برهان : لغات متفرقه ). فجفجه . رجوع به فجفجه شود.
-
مناسمة
لغتنامه دهخدا
مناسمة. [ م ُ س َ م َ ] (ع مص ) فاانبوییدن . (تاج المصادر بیهقی ). یکدیگر را بوییدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یکدیگر را بوییدن و به هم نزدیک شدن . (از اقرب الموارد). || سرگوشی گفتن . (ناظم الاطباء). با کسی در گوشی سخن گفتن . (از اقر...
-
پچپچه
لغتنامه دهخدا
پچپچه . [ پ ِ پ ِ چ َ / چ ِ / پ ُ پ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ صوت ) سخنی را گویند که در السنه و افواه افتد و همه کس بطریق سرگوشی و خفیه بهم گویند. (برهان ). پچ پچ . همهمه . فچفچه .
-
بچ بچ
لغتنامه دهخدا
بچ بچ . [ ب ُ ب ُ ] (اِ صوت مرکب ) حرف زدنی باشد در نهایت آهستگی و سرگوشی را نیز گویند. (برهان قاطع). پژپژ. (آنندراج ). سخنی باشد که پوشیده از مردم گویند. بیخ گوشی . امروز پِچ پِچ گویند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سرگوشی . نجوا. (ناظم الاطباء). ||...
-
نمیمه
لغتنامه دهخدا
نمیمه . [ ن َ می م َ / م ِ ] (از ع ، اِمص ) نمیمة. نمیمت . سخن چینی . غمازی . خبرکشی : به فخرالدوله بر طریق نمیمه انها کردند که عبداﷲ کاتب ... به تجسس احوال مشغول است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 141). این سخن در اندرون ضمیر سلطان مؤثر آمد و تیر این نمی...
-
زجمة
لغتنامه دهخدا
زجمة. [ زَ / زِ م َ ] (ع اِ) کلمه ٔ نرم و خفی . گویند: ما سمعت له زجمه ؛ نشنیدم از او کلمه . و نیز گویند: ما یعصیه زجمة؛ یعنی یک کلمه سر از فرمان او نمی پیچد. (از منتهی الارب ). آن است که بشنوی چیزی از یک کلمه ٔ پنهانی را. گویند: لم اسمع له زجمة و لا...
-
نجوی
لغتنامه دهخدا
نجوی . [ ن َج ْ وا ] (ع اِ) راز. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (نصاب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ملخص اللغات حسن خطیب )(ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سِر. (از اقرب الموارد) (المنجد). ج ، نَجاوی ̍. || سرگوشی . پچ پچ . بیخ گوشی . تنگ گوشی . ...