کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرنگهدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرنگهدار
/sernegahdār/
معنی
آنکه راز کسی را حفظ کند و به دیگری نگوید؛ رازدار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
رازپوش، رازدار، محرم، همراز ≠ پردهدر، دهنلق
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرنگهدار
واژگان مترادف و متضاد
رازپوش، رازدار، محرم، همراز ≠ پردهدر، دهنلق
-
سرنگهدار
لغتنامه دهخدا
سرنگهدار. [ س ِ ن ِ گ َ ] (نف مرکب ) رازپوش .
-
سرنگهدار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] sernegahdār آنکه راز کسی را حفظ کند و به دیگری نگوید؛ رازدار.
-
واژههای همآوا
-
سرِ نگهدار
لهجه و گویش تهرانی
رازدار
-
جستوجو در متن
-
همراز
واژگان مترادف و متضاد
رازدار، سرپوش، سرنگهدار، محرم
-
رازنگهدار
واژگان مترادف و متضاد
رازپوش، رازدار، سرنگهدار، محرم، ≠ پردهدر
-
سرپوش
واژگان مترادف و متضاد
رازدار، سرنگهدار، محرم، همراز ≠ پردهدر
-
رازدار
واژگان مترادف و متضاد
رازبان، رازپوش، سرپوش، سرنگهدار، محرم، محرمراز، همراز
-
پردهپوش
واژگان مترادف و متضاد
رازدار، رازنگهدار، ساتر، سرپوش، سرنگهدار، محرم ≠ افشاگر، پردهدر، نامحرم
-
محرم
واژگان مترادف و متضاد
۱. رازپوش، رازدار، رازنگهدار، سرنگهدار، معتمد، موثق ۲. انیس، مقرب، مونس، ندیم ۳. آشنا، خویش، خویشاوند، نزدیک ۴. همسر، زوجه ۵. حرام، ناشایست ≠ نامحرم
-
رازبان
لغتنامه دهخدا
رازبان . (ص مرکب ) حافظ راز. سِرنگهدار. نگهدارنده ٔ راز. || صاحب راز، کسی را نیز گویند که سخن ارباب حاجت را بعرض سلاطین رساند.(آنندراج ) (انجمن آرا) (شعوری ج 2 ص 11) : بگفتند با رازبان راز خویش نمودند انجام و آغاز خویش .فردوسی .
-
مذیاع
لغتنامه دهخدا
مذیاع . [ م ِذْ ] (ع ص ) آنکه راز نتواند نگاهداشت . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از متن اللغة). دهن لغ که سرنگهدار نیست . (یادداشت مؤلف ). که کتمان سِر نکند، گویند: هو للاسرار مذیاع و للاسباب مضیاع . (از اقرب الموارد). ج ، مذاییع. || (اِ) (اصطلا...
-
سلامت
لغتنامه دهخدا
سلامت . [ س َ م َ ] (ع مص ، اِمص ) بی گزند شدن . بی عیب شدن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : چه خوش گفت آن نکوگوی نکوکارکه سَر خواهی سلامت سِرّ نگهدار. جامی . || عافیت . تندرستی . (فرهنگ فارسی معین ) : می اندیشم که از تو باشد حدیث امیر برادر ابواحمد ادا...