کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سربلند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سربلند
/sarboland/
معنی
سرافراز؛ سرفراز؛ مفتخر؛ باافتخار.
〈 سربلند ساختن: (مصدر متعدی) [مجاز] کسی را سرافزار کردن؛ مفتخر ساختن.
〈 سربلند شدن: (مصدر لازم) [مجاز] سرافراز شدن؛ مفتخر گشتن.
〈 سربلند کردن: (مصدر متعدی) [مجاز] سربلند گردانیدن.
〈 سربلند گشتن: (مصدر لازم) [مجاز] = 〈 سربلند شدن
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
سرافراز، سرفراز، مباهی، مفتخر ≠ سرافکنده
دیکشنری
prideful, proud
-
جستوجوی دقیق
-
سربلند
واژگان مترادف و متضاد
سرافراز، سرفراز، مباهی، مفتخر ≠ سرافکنده
-
سربلند
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بُ لَ) (ص مر.) 1 - سرافراز. 2 - آبرومند، عالی .
-
سربلند
لغتنامه دهخدا
سربلند. [ س َ ب ُ ل َ ] (ص مرکب ) سرفراز و عالی مرتبه . (آنندراج ). مفتخر. سرفراز. مباهی : سربلندان چون به مخدومی رسندخادمی را خاک پست خود کنند. خاقانی .سربلندیم هست و تاج و سریرنبود هیچ سربلند حقیر. نظامی .گر به سمع تو دلپسندشودچون سریر تو سربلند شو...
-
سربلند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] sarboland سرافراز؛ سرفراز؛ مفتخر؛ باافتخار.〈 سربلند ساختن: (مصدر متعدی) [مجاز] کسی را سرافزار کردن؛ مفتخر ساختن.〈 سربلند شدن: (مصدر لازم) [مجاز] سرافراز شدن؛ مفتخر گشتن.〈 سربلند کردن: (مصدر متعدی) [مجاز] سربلند گردانیدن.&l...
-
سربلند
دیکشنری فارسی به عربی
انتش , فخور
-
واژههای مشابه
-
سربلند کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سر برافراشتن ۲. قیام کردن، شوریدن، شورش کردن
-
سرافراز و سربلند
فرهنگ گنجواژه
مفتخر.
-
جستوجو در متن
-
overservilely
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سربلند
-
repledge
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سربلند شدن
-
سر بُلَن
لهجه و گویش بختیاری
sar bolan سربلند.
-
سرافراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹سرفراز› [مجاز] sar[']afrāz سربلند؛ مفتخر.
-
اوماغ
واژهنامه آزاد
خوشی، سربلند
-
سفیدرو
واژگان مترادف و متضاد
روسفید، سربلند، سرفراز