کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرانداز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرانداز
/sar[']andāz/
معنی
۱. کناره یا قالیچهای که بالای اتاق بر سر فرشهای دیگر پهن کنند.
۲. [قدیمی] پارچهای که زنان روی سر خود میاندازند.
۳. [قدیمی] چوب بلند و ستبر که روی دیوار اتاق یا پیش ایوان بخوابانند و سر چوبهای سقف را روی آن بگذارند.
۴. (صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] بیباک؛ بیپروا؛ دلیر.
۵. (صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] از سرگذشته؛ از جانگذشته.
۶. (صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] آنکه در راه معشوق سر بدهد: ◻︎ سرانداز در عاشقی صادق است / که بدزهره بر خویشتن عاشق است (سعدی۱: ۱۱۳).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. چادر، شمد، معجر، مقصوره، مقنعه، واشام
۲. ازجانگذشته، بیباک
دیکشنری
scarf
-
جستوجوی دقیق
-
سرانداز
واژگان مترادف و متضاد
۱. چادر، شمد، معجر، مقصوره، مقنعه، واشام ۲. ازجانگذشته، بیباک
-
سرانداز
فرهنگ فارسی معین
(سَ . اَ) (ص مر.) 1 - پاکباخته ، از جان گذشته . 2 - سیاه مست . 3 - کسی که از روی ناز و نخوت بخرامد.
-
سرانداز
لغتنامه دهخدا
سرانداز. [ س َ اَ ] (اِ مرکب ) مقنعه و روپاکی باشد که زنان بر سر اندازند. (برهان ) (جهانگیری ). مندیلی که بر بالای سر اندازند. (رشیدی ) (انجمن آرا). معجر و مقنعه . (غیاث ). نصیف . خِمار. (ملخص اللغات ) : وز نعمش بر سر گردون نگرمقنعه ٔ سیم و سرانداز ز...
-
سرانداز
لغتنامه دهخدا
سرانداز. [ س َ اَ ](نف مرکب ) قطعکننده ٔ سر. جداکننده ٔ سر : تیغ نظامی که سرانداز شدکند نشد گرچه کهن ساز شد. نظامی . || دزد و خونی مردمکش . (برهان ) (جهانگیری ). || شخص چست و چالاک و بی پروا و بی باک . (برهان ). بی باک . (جهانگیری ). چالاک و بی باک ....
-
سرانداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sar[']andāz ۱. کناره یا قالیچهای که بالای اتاق بر سر فرشهای دیگر پهن کنند.۲. [قدیمی] پارچهای که زنان روی سر خود میاندازند.۳. [قدیمی] چوب بلند و ستبر که روی دیوار اتاق یا پیش ایوان بخوابانند و سر چوبهای سقف را روی آن بگذارند.۴. (صفت فاع...
-
سرانداز
دیکشنری فارسی به عربی
عنوان راسي
-
سرانداز
لهجه و گویش تهرانی
روسری /فرشی که بالای اتاق میگذارند.
-
واژههای همآوا
-
سر انداز
لهجه و گویش تهرانی
فرش بالای اتاق،نوعی فرش
-
جستوجو در متن
-
معجر
واژگان مترادف و متضاد
روسری، سرانداز، مقصوره، چارقد
-
عنوان راسي
دیکشنری عربی به فارسی
سرساز , درساز , سرانداز , شيرچه , رءيس
-
شمد
واژگان مترادف و متضاد
۱. چادر، سرانداز ۲. ملافه، ملحفه
-
دامنی
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص نسب . اِمر.) سرانداز زنان ، مقنعه .
-
مکنو
فرهنگ فارسی معین
(مَ نُ) (اِ.) نوعی سرانداز زنان زردشتی ایران .