کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سراسیمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سراسیمه
/sarāsime/
معنی
۱. هراسان.
۲. سرگردان؛ آشفته و سرگشته؛ شوریدهحال؛ پریشانحواس.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آسیمهسر، آشفته، سرگردان، بیتاب، پریشان، پریشانحال، دستپاچه، دلواپس، سردرگم، متوحش، مرعوب، مضطرب، هراسان
دیکشنری
agitated, distraught, frantic, pell-mell
-
جستوجوی دقیق
-
سراسیمه
واژگان مترادف و متضاد
آسیمهسر، آشفته، سرگردان، بیتاب، پریشان، پریشانحال، دستپاچه، دلواپس، سردرگم، متوحش، مرعوب، مضطرب، هراسان
-
سراسیمه
فرهنگ فارسی معین
(سَ مِ)(ص مر.)= سرآسیمه :هراسان ، سرگردان ، آشفته و سرگشته ، پریشان حال .
-
سراسیمه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آسیمهسر› [مجاز] sarāsime ۱. هراسان.۲. سرگردان؛ آشفته و سرگشته؛ شوریدهحال؛ پریشانحواس.
-
سراسیمه
دیکشنری فارسی به عربی
غافل , متهور
-
واژههای مشابه
-
سرآسیمه
لغتنامه دهخدا
سرآسیمه . [ س َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) (از: سر + آسیمه ) آسیمه سر. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). شوریده سر، چه آسیمه بمعنی شوریده آمده است . مضطرب و حیران . (برهان ) (غیاث ). متحیر. مدهوش . فرومانده . (لغت نامه ٔ اسدی ). سرگردان . (اوبهی ). سرگشته و ...
-
سراسیمه وار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .)(ق مر.) با عجله و شتاب .
-
سرآسیمه شدن
لغتنامه دهخدا
سرآسیمه شدن . [ س َ م َ / م ِش ُ دَ ] (مص مرکب ) مضطرب و پریشان شدن : کسی کو ز فرمان یزدان بتافت سرآسیمه شد خویشتن را نیافت . فردوسی .خروش آمد و بانگ زخم تبرسرآسیمه شد گیو پرخاشخر. فردوسی .رجوع به سراسیمه شود.
-
سرآسیمه گشتن
لغتنامه دهخدا
سرآسیمه گشتن . [ س َ م َ / م ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) سرآسیمه شدن . پریشان شدن . آشفته شدن : چنان لشکر گشن و چندان سوارسرآسیمه گشتند از کارزار. فردوسی .عطار بدین کوی سرآسیمه همی گشت تا نفی شد و از ره اثبات برآمد.عطار.
-
حرکت سراسیمه
دیکشنری فارسی به عربی
ارتجاف
-
سراسیمه بودن
دیکشنری فارسی به عربی
ارتجاف
-
سراسیمه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اذهل , اضطراب , صدمة , موجة , هيج
-
سراسیمه کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أحرَجَ
-
سرآسیمه کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أذْهَلَ
-
سرآسیمه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
إرْباک