سرآسیمه گشتن . [ س َ م َ / م ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) سرآسیمه شدن . پریشان شدن . آشفته شدن :
چنان لشکر گشن و چندان سوار
سرآسیمه گشتند از کارزار.
عطار بدین کوی سرآسیمه همی گشت
تا نفی شد و از ره اثبات برآمد.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرآسیمه گشتن . [ س َ م َ / م ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) سرآسیمه شدن . پریشان شدن . آشفته شدن :
چنان لشکر گشن و چندان سوار
سرآسیمه گشتند از کارزار.