کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرآغوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرآغوش
لغتنامه دهخدا
سرآغوش . [ س َ ] (اِ مرکب ) بمعنی سرآغوج است که گیسوپوش زنان باشد و بعضی گویند دامیست که زنان بدان زیب و زینت کنند یعنی روپاکیست که مانند دام بافته اند. (برهان ) (غیاث ) : باد سر زلفت از سرآغوش دستار سر سران ربوده . خاقانی .ای نهان داشتگان موی ز سر ب...
-
واژههای مشابه
-
سراغوش
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) نک سراگوش .
-
سراغوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سراگوش، سراغوچ، سراغچ، سراغج› [قدیمی] sarāquš پارچهای که زنان با آن سر و گیسوهای خود را بپوشانند؛ بافتهای از مروارید با دنبالۀ پارچهای دراز که بر روی سر قرار میگرفته و گیسها را میپوشانید؛ روسری؛ گیسوپوش: ◻︎ ای نهان داشتگان موی ز سر بگشای...
-
واژههای همآوا
-
سراغوش
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) نک سراگوش .
-
سراغوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سراگوش، سراغوچ، سراغچ، سراغج› [قدیمی] sarāquš پارچهای که زنان با آن سر و گیسوهای خود را بپوشانند؛ بافتهای از مروارید با دنبالۀ پارچهای دراز که بر روی سر قرار میگرفته و گیسها را میپوشانید؛ روسری؛ گیسوپوش: ◻︎ ای نهان داشتگان موی ز سر بگشای...
-
جستوجو در متن
-
سراغچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سراغوچ› [قدیمی] sarāqoč = سراغوش
-
سراگوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sarāguš = سراغوش
-
سراگوش
لغتنامه دهخدا
سراگوش . [ س َ ] (اِ مرکب ) سرآغوش . سرآغوج . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بمعنی سراغوش . (برهان ). سرآغوش و سرآغوج . (آنندراج ).
-
سرآغچ
لغتنامه دهخدا
سرآغچ . [ س َ غ ُ ] (اِ مرکب ) رجوع به سرآغج و سرآغوش و سراگوش شود.
-
سرآقوج
لغتنامه دهخدا
سرآقوج . [ س َ ] (اِ مرکب ) یک نوع کلاه تاتاری . (دزی ج 1 ص 644). رجوع به سرآغوج و سرآغوش و سرآگوش شود.
-
رسن وار
لغتنامه دهخدا
رسن وار. [ رَ س َ ] (ص مرکب ) همچون رسن . همانندرسن . مانند رسن . مثل ریسمان . ریسمان وار. که مثل ریسمان بلند باشد. که مانند رسن دراز باشد : سر از چنبر تو ببردند لیکن رسن وار سرْشان درآید به چنبر. امیرمعزی .بپیچید آه من در بر چو زآتش چنبری وآنگه رسن ...
-
سرآغوج
لغتنامه دهخدا
سرآغوج . [ س َ ](اِ مرکب ) بمعنی سرآغج است که گیسوپوش زنان باشد. (برهان ): غفارة؛ سرآغوج که زیر مقنعه افکنند تا مقنعه ریم و چرک و روغن نگیرد. (منتهی الارب ) : سرآغوجی برآموده بگوهربرسم چینیان افکنده بر سر. نظامی .مغولی که نونیی را ندیده باشد ومتعلق ب...