سرآغوش . [ س َ ] (اِ مرکب ) بمعنی سرآغوج است که گیسوپوش زنان باشد و بعضی گویند دامیست که زنان بدان زیب و زینت کنند یعنی روپاکیست که مانند دام بافته اند. (برهان ) (غیاث ) :
باد سر زلفت از سرآغوش
دستار سر سران ربوده .
ای نهان داشتگان موی ز سر بگشائید
وز سر موی سرآغوش زبر بگشائید.
سرآغوش و گیسوی عنبرفشان
رسن وار در عطف دامن کشان .
کلهچه سرانداز و موبند باز
سرآغوش با پیچک سرفراز.
رازی که در میان سرآغوش و پیچک است
آن راز سربمهر بمعجر نوشته اند.