کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سحک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سحک
لغتنامه دهخدا
سحک . [ س َ ] (ع مص ) سودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سحق . (ذیل اقرب الموارد). || ریزه ریزه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
سهک
لغتنامه دهخدا
سهک . [ س َ ] (ع مص ) بردن : سهک التراب من الارض سهکا؛ برد باد خاک را از زمین . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِ) بوی بد عرق کسی و بوی بد گوشت بوی گرفته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شمغند شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || ب...
-
سهک
لغتنامه دهخدا
سهک . [ س َ هََ ] (ع اِ) زنگ آهن . (اقرب الموارد). رجوع به سکهة شود.
-
جستوجو در متن
-
سودن
لغتنامه دهخدا
سودن . [ دَ ] (مص ) هندی باستان ریشه ٔ «چا» (تیز کردن )، کردی «سوئین » و «سون » (ساییدن ، تیز کردن )، پهلوی «سوتن » . ساییدن . کوبیدن . صلایه کردن . فروکردن . ریز کردن . سفتن . سوراخ کردن . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سائیدن و ریزه کردن . (آنندر...