کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سجن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سجن
/sajan/
معنی
= سجام
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بازداشتگاه، بندیخانه، دوستاقخانه، زندان، سیاهچال، محبس
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سجن
واژگان مترادف و متضاد
بازداشتگاه، بندیخانه، دوستاقخانه، زندان، سیاهچال، محبس
-
سجن
لغتنامه دهخدا
سجن . [ س َ ] (ع مص ) بازداشتن و بندکردن کسی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). در زندان کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). حبس . (اقرب الموارد). || متهم نمودن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فاش نکردن غم را. (منتهی ...
-
سجن
لغتنامه دهخدا
سجن . [ س ِ ] (اِخ ) نام دهی است از دهات قم ... رجوع به تاریخ قم ص 63 شود.
-
سجن
لغتنامه دهخدا
سجن . [ س ِ ] (ع اِ) زندان و بازداشت . (منتهی الارب ). زندان وقیدخانه . (غیاث ). زندان . (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمان القرآن ). محبس . (اقرب الموارد) : قال رب السجن احب الی ّ مما یدعوننی الیه . (قرآن 33/12).تو از جهلی بملک اندر چو فرعون من از علمم ب...
-
سجن
لغتنامه دهخدا
سجن .[ س َ ج َ ] (اِ) به معنی سجد که سرمای سخت باشد. (برهان ). رجوع به سجد و شجد و شجن و سجام و شجام شود.
-
سجن
فرهنگ فارسی معین
(س جْ) [ ع . ] (اِ.) زندان .
-
سجن
دیکشنری عربی به فارسی
زندان , محبس , حبس , زنداني شدن , حبس بودن , حبس کردن , وابسته به زندان , زندان کردن
-
سجن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sajan = سجام
-
سجن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: سُجون] [قدیمی] sejn محبس؛ زندان.
-
واژههای مشابه
-
سِّجْنِ
فرهنگ واژگان قرآن
زندان
-
سجن عارم
لغتنامه دهخدا
سجن عارم . [ س ِ ن ِ رِ ] (اِخ ) زندانی است که ابن زبیر، محمدبن حنفیه و پانزده تن از بنی هاشم را که با وی بیعت نکردند در آن زندانی کرد. (عقد الفرید ج 5 ص 176).
-
سجن یوسف
لغتنامه دهخدا
سجن یوسف . [ س ِ ن ِ س ُ ] (اِخ ) زندانی است که یوسف علیه السلام مدت هفت سال در آن بسر برد. و آن در بوصیر است از زمین مصر و اعمال جیزه در اول صعید از ناحیه ٔ مصر. (از معجم البلدان ).
-
سجن بن سباع
لغتنامه دهخدا
سجن بن سباع . [ س ِ ن ِ ن ِ س ِ ] (اِخ ) خانه ٔ عبداﷲبن سباع بن عبدالعزی بن نضلةبن عمروبن غبشان خزاعی بوده که درروز احد به دست حمزه کشته شد. (از معجم البلدان ).