سجن . [ س َ ] (ع مص ) بازداشتن و بندکردن کسی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). در زندان کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). حبس . (اقرب الموارد). || متهم نمودن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فاش نکردن غم را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بازداشتن کسی را از کلام . (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.