کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبزی کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tarak] (زیستشناسی) tare گیاهی دوساله با برگهای دراز و تاخورده. فاقد ساقه است و جزء سبزیهای خوردنی بهصورت خام مصرف میشود. در پختن خوراکهای سبزیدار نیز به کار میرود. ویتامین B و C و آهن دارد. ملین است و دستگاه هاضمه را تقویت میک...
-
رنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) 1 - ماده ای که از معدن یا گیاه یا با عمل شیمیایی به صورت پودر یا مایع تهیه کنند و برای نقاشی به کار برند. 2 - صورت ظاهر هر چیزی که دیده شود مانند: سفیدی و سبزی و سرخی و غیره .
-
صیفی کاری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (حامص . اِمر.) 1 - عمل صیفی کار، زراعت محصولات تابستانی ، کشت خربزه و هندوانه و خیار و مانند آن . 2 - کشت سبزی ها.
-
غضاره
فرهنگ فارسی معین
(غَ رَ یا رِ) [ ع . غضارة ] (اِ.) 1 - سفال سبزی است که برای دفع چشم زخم به کار برند؛ طین حر. 2 - کاسة بزرگ ؛ ج . غضائر (غضایر).
-
نعناعیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (زیستشناسی) na'nā'iyān تیرهای از گیاهان دولپهای پیوستهگلبرگ که در مزارع و کنارۀ رودها و نهرها میرویند و برگهای آنها دارای کرکهای نرم و اسانس معطر است از آنها اسانس گرفته میشود و به عنوان سبزیهای خوردنی به کار می...
-
آش
فرهنگ فارسی معین
[ سنس . ] ( اِ.)1 - غذای آبدار که از حبوبات و روغن و سبزی و مانند آن درست کنند. 2 - آهار و مایعی که برای دباغی پوست حیوانات ب ه کار برند. ؛ ~برای کسی پختن توطئه ای برای کسی ترتیب دادن . ؛ همان ~ُ همان کاسه وضع به همان منوال است که بود، هیچ تغییر...
-
سنا
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.) گیاهی است از تیرة پروانه واران (سبزی آساها) که دارای چند گونه است . برگ هایش متناوب و مرکب بدون برگچة انتهایی است . گل هایش زرد رنگ و میوه اش نیامک و محتوی چند دانه است . میوه و برگ مختلف سنا دوای تلخ مسهلی است که به صورت دم کرده ی...
-
تره فروش
لغتنامه دهخدا
تره فروش . [ ت َرْرَ / رِ ف ُ / ت َ رَ / رِ ف ُ ] (نف مرکب ) سبزی فروش . (ناظم الاطباء). فروشنده ٔ تره . فروشنده ٔ گندنا. بقال : ابلهی کن برو که تره فروش تره نفروشدت به عقل و تمیز.چیز باید که کار در عالم چیز دارد که خاک بر سر چیز. مسعودسعد.و رجوع به ...
-
رولت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: roulette] rolet ۱.نوعی شیرینی لولهشدۀ خامهای.۲. نوعی خوراک که گوشت، سبزی، یا پنیر را روی تکۀ خمیر پهن شدهای قرار داده و آن را پس از لوله کردن سرخ میکنند.۳. وسیلهای به شکل چرخ کوچک دندانهدار که برای انتقال طرح از الگو به الگویی د...
-
نعناع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹نعنا، نانا، نانه› (زیستشناسی) na'nā' گیاهی با برگهای بیضی و دندانهدار، ساقههای بلند، و گلهای ریز سرخ یا بنفش که از سبزیهای خوردنی است و عطر مخصوصی دارد. خشککردۀ آن در بعضی از غذاها به کار میرود. ضد نفخ و ضد قی و محرک است...
-
آش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āš ۱. غذای آبکی که به اقسام مختلف با برنج و روغن و سبزی یا آرد و حبوبات و گاه با گوشت طبخ میکنند. هرگاه چیزی، از قبیل آلو، انار، کدو، کشک، ماست، و ماش، اضافه در آن بریزند، به نام آن خوانده میشود: آش آلو، آش انار، آش کدو، آش کشک، آش ماست،...
-
گیزی
لغتنامه دهخدا
گیزی . (اِ) در گیلان نام تنگرس باشد و آن درختچه ای است که برگهای آن برای دام زهراست . میوه ٔ آن در پزشکی به عنوان مسهل به کار میرودو اگر آن را با آهک بیامیزند رنگ سبزی میدهد که در نقاشی مصرف میشود. این درختچه برای آرایش باغها خوب است . چوب آن سبک و ن...
-
قره میخ
لغتنامه دهخدا
قره میخ . [ ق َ رَ ] (اِ مرکب ) گونه ای است از درخت تنگرس که در جنگلهای شمال ایران میروید و در رامیان به نام قره میخ خوانده میشود. تنگرس درختچه ای است که برگهای آن برای دام زهر است . میوه ٔ آن در پزشکی به عنوان مسهل به کار میرود و اگر آن را با آهک بی...
-
مرغ زرین
لغتنامه دهخدا
مرغ زرین . [ م ُ غ ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرغی است برابر ماکیان مشابه به شکل دراج و اندکی به طاوس نیز مشابهتی دارد و پروبالش مانند زر درخشان و لمعان میدارد، مگر لون او به سبزی مایل باشد و کلفی نیز میدارد. (غیاث ) (آنندراج ) : مرحبا ای مر...
-
مشکک
لغتنامه دهخدا
مشکک . [ م ُ / م ِ ک َ ] (اِ مصغر) تصغیر مشک است . (برهان ). || نام گیاهی است خوشبوی که به عربی سعد خوانند. (برهان ). بیخ گیاهی است خوشبوی که در دواها به کار برند و به تازی آن را سعد و به هندی موته خوانند. (جهانگیری ). مشک زمین . گیاهی است خوشبو. (آن...