کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبب شونده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سبب شدن
دیکشنری فارسی به عربی
سبب
-
سبب تاخیر
دیکشنری فارسی به عربی
عائق
-
سبب مباهات
دیکشنری فارسی به عربی
فکر
-
سبب بیزاری شدن
دیکشنری فارسی به عربی
احتقر
-
مبنی بر سبب
دیکشنری فارسی به عربی
سببي
-
سبب وجود شدن
دیکشنری فارسی به عربی
انجب
-
به چه سبب
دیکشنری فارسی به عربی
کيف
-
طعمه یا چیز جالبی که سبب عطف توجه دیگری شود
دیکشنری فارسی به عربی
سحر
-
جستوجو در متن
-
مسبب
دیکشنری عربی به فارسی
سبب , سبب شونده , متعدي
-
causative
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عواقب احتمالی، سبب شونده
-
مسبب
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ بِّ) [ ع . ] (اِفا.) باعث ، علت ، سبب شونده .
-
مؤرض
لغتنامه دهخدا
مؤرض . [ م ُ ءَرْ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأریض . چراننده گیاه زمین و طلب کننده ٔ آن . (منتهی الارب ). آنکه سبب می شود چرانیدن جایی را. || آنکه مهیا می شود برای روزه گرفتن . (ناظم الاطباء). نیت روزه کننده و آماده شونده برای روزه . (آنندراج ). || آ...
-
متضاعف
لغتنامه دهخدا
متضاعف . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) دو چند شونده . (آنندراج ). دو چندان شده . (ناظم الاطباء) : بدین سبب استشعار سلطان زیادت شد و فزع و بیم متضاعف . (جهانگشا). هر روز قوت زیاده تر و شوکت و عظمت ، متضاعف و عدد بیشتر می شد. (تاریخ قم ص 253). || دو چندان کنن...
-
مسبب الاسباب
لغتنامه دهخدا
مسبب الاسباب . [ م ُ س َب ْ ب ِ بُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) سبب شونده ٔ علل و اسباب . || (اِخ ) خدای تعالی شأنه . (آنندراج ). یکی از اسماء صفات خدای تعالی تقدَّسَت ْ أسماؤه . نامی از نامهای صفات خدای تعالی : چونکه از خیل دیو نگریزی در حصار مس...
-
منخرق
لغتنامه دهخدا
منخرق . [ م ُ خ َرِ ] (ع ص ) دریده شونده . (غیاث ). دریده شونده و پاره پاره گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). دریده و پاره پاره . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تیزی که پرده های فلک منخرق شودگر عزم برشدن به دماغ جهان کند.کمال الدین اسماعیل (...