کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سبب
/sabab/
معنی
۱. وسیله؛ دستآویز.
۲. علت؛ جهت.
۳. طریق.
۴. [قدیمی] پیوند و علاقۀ خویشی و قرابت.
۵. (ادبی) در عروض، از ارکان شعر.
〈 سبب ثقیل آوردن: (ادبی) در عروض، که عبارت است از دو حرف متحرک، مانند همه و رمه یا سَرِ و دِلِ.
〈 سبب خفیف آوردن: (ادبی) در عروض، یک حرف متحرک و یک حرف ساکن، مانند سر، در، غم و دم.
〈 سبب متوسط آوردن: (ادبی) در عروض، یک حرف متحرک و دو حرف ساکن است، مانند کار و یار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. انگیزه، جهت، دلیل، علت، منبع، موجب
۲. باعث، مسبب، واسطه، وسیله
۳. داعیه
۴. طرز، طریق، منوال
۵. خویشاوندی، قرابت، نسبت، علاقه ≠ بیگانگی، نسب
۶. آلت، افزار، ابزار
۷. طناب، ریسمان
دیکشنری
causation, cause, occasion, productive, reason, why
-
جستوجوی دقیق
-
سبب
واژگان مترادف و متضاد
۱. انگیزه، جهت، دلیل، علت، منبع، موجب ۲. باعث، مسبب، واسطه، وسیله ۳. داعیه ۴. طرز، طریق، منوال ۵. خویشاوندی، قرابت، نسبت، علاقه ≠ بیگانگی، نسب ۶. آلت، افزار، ابزار ۷. طناب، ریسمان
-
etiology 1
سبب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] علت یا منشأ بیماری یا اختلال
-
سبب
فرهنگ فارسی معین
(سَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - علت . 2 - نسبتِ خویشاوندی . 3 - وسیله . 4 - طریق . 5 - در عروض نوعی هجای بلند یا دو هجای کوتاه پیاپی . 6 - طناب ، ریسمان .
-
سبب
لغتنامه دهخدا
سبب . [ س َ ب َ ] (ع اِ) رسن و هرچه بدان بدیگری پیوسته شود. (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ).رسن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ص 56) : این سبب چه بْوَد بتازی گو رسن اندرین چَه ْ این رسن آمد بفن . مولوی .این رسنهای سبب ها در جهان هان و هان زین چرخ سرگر...
-
سبب
دیکشنری عربی به فارسی
سبب , علت , موجب , انگيزه , هدف , مرافعه , موضوع منازع فيه , نهضت , جنبش , سبب شدن , واداشتن , ايجاد کردن (غالبا بامصدر) , دليل , عقل , خرد , شعور , استدلا ل کردن , دليل و برهان اوردن
-
سبب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اسباب] sabab ۱. وسیله؛ دستآویز.۲. علت؛ جهت.۳. طریق.۴. [قدیمی] پیوند و علاقۀ خویشی و قرابت.۵. (ادبی) در عروض، از ارکان شعر.〈 سبب ثقیل آوردن: (ادبی) در عروض، که عبارت است از دو حرف متحرک، مانند همه و رمه یا سَرِ و دِلِ.〈 سب...
-
سبب
دیکشنری فارسی به عربی
حساب , دافع , سبب , مسبب
-
سبب
واژهنامه آزاد
انگیزه ... پارسی را با پارسی گوئی پاس بداریم.
-
واژههای مشابه
-
سَبَبٍ
فرهنگ واژگان قرآن
وسيله - طريق - طناب (سبب به معناي هر چيزي است که با آن و به وسيله آن چيز ديگري را به دست ميآورند و به همين جهت است که طناب را سبب ميگويند چون به وسيله آن آب از چاه بيرون ميآورند و طريق را سبب ميگويند چون به وسيله آن به مقصد ميرسند و " در" را سبب ميگ...
-
سبب شدن
واژگان مترادف و متضاد
باعث شدن، انگیزه شدن، موجب شدن، مسبب شدن، وسیلهگشتن، وسیله شدن
-
بی سبب
فرهنگ واژههای سره
بیهوده
-
etiologic/ etiological
سببشناختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] مربوط به سببشناسی
-
etiology 2
سببشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] بررسی و مطالعۀ عوامل بیماریزا و طریقۀ انتقال آنها به بدن میزبان
-
سبب دعوی
لغتنامه دهخدا
سبب دعوی . [ س َ ب َ ب ِ دَع ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح حقوق ) حقی که مورد دعوی قرار گرفته منشئی دارد که اصطلاحاً آن منشاء را «سبب دعوی » گویند. (از فرهنگ حقوقی لنگرودی ).