کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سالخورده سالخورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خورده
لغتنامه دهخدا
خورده . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ] (ن مف ) هر چیز مأکول و از گلو فروبرده شده و متأکل شده . (ناظم الاطباء). طعام . غذا. خوراک : خو مبر از خورد بیکبارگی خورده نگه دار بکم خوردگی . نظامی .خورده های ملوک وار سره مرغ وماهی و گوسپند و بره . نظامی .هر نعمتی ...
-
annotinous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سالخورده
-
annamitic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سالخورده
-
aging
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سالخورده، کهن
-
مسن
دیکشنری عربی به فارسی
مسن , سالخورده
-
کبير السن
دیکشنری عربی به فارسی
پير , سالخورده
-
senile psychosis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روانپزشکی سالخورده
-
spring peeper
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بهار سالخورده
-
ageing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سالخورده، کهن
-
کهن
واژهنامه آزاد
پیر، سالخورده.
-
بنساله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bonsāle کهن؛ سالخورده.
-
سال پیموده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sālpeymude سالخورده؛ کهنسال.
-
شَيْخٌ
فرهنگ واژگان قرآن
پير و سالخورده
-
پاتال، پاتیل
لهجه و گویش تهرانی
پیر و سالخورده
-
ناسالخورده
لغتنامه دهخدا
ناسالخورده . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) جوان . اندک سال . که سالخورده نیست . مقابل سالخورده . رجوع به ناسالخورد و سالخورده شود.