کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساعده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ساعده
معنی
(عِ دَ یا دِ) [ ع . ساعدة ] (اِ.) 1 - شیر بیشه . 2 - بازوی چرخ چاه . 3 - مجرای آب به سوی نهر یا دریا؛ سواعد.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساعده
فرهنگ فارسی معین
(عِ دَ یا دِ) [ ع . ساعدة ] (اِ.) 1 - شیر بیشه . 2 - بازوی چرخ چاه . 3 - مجرای آب به سوی نهر یا دریا؛ سواعد.
-
واژههای مشابه
-
ساعدة
لغتنامه دهخدا
ساعدة. [ ع ِ دَ ] (اِخ ) ابن جؤیة هذلی . از شاعران عرب از مخضرمین است که جاهلیت و اسلام را دریافت و اسلام آورد و او را دیوانی است . (کشف الظنون ). رجوع به الموشح چ مصرص 87 و 88 شود.
-
ساعدة
لغتنامه دهخدا
ساعدة. [ ع ِ دَ ] (اِخ ) ابن حرام بن محیصة.از صحابه است . رجوع به اسد الغابة ج 2 ص 244 شود.
-
ساعدة
لغتنامه دهخدا
ساعدة. [ ع ِ دَ ] (اِخ ) ابن عجلان . از شاعران عرب است و دیوانی دارد. (کشف الظنون ).
-
ساعدة
لغتنامه دهخدا
ساعدة. [ ع ِ دَ ] (اِخ ) ابن کعب بن خزرج از قحطان و جد جاهلی است و سعدبن عبادة از ذریت اوست و سقیفه ٔ بنی ساعدة به خاندان او منسوب است . (اعلام زرکلی ).- بنوساعدة ؛ گروهی است از خزرج ، و سقیفه ٔ بنی ساعده بمنزله ٔ سرای است مر ایشان را در مدینه . (منت...
-
ساعدة
لغتنامه دهخدا
ساعدة. [ ع ِ دَ ] (اِخ ) بطن من بطون غزیة. (صبح الاعشی ج 1 ص 323 و 324).
-
ساعدة
لغتنامه دهخدا
ساعدة. [ع ِ دَ ] (ع اِ) علم است مر شیر بیشه را. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیر بیشه . (ناظم الاطباء) (استینگاس ). شیر غرنده . (شرح قاموس ). || چوبی است که نگه میدارد چرخ را. (شرح قاموس ). چوبی که بکره را میگیرد. (منتهی الارب ) (آنندرا...
-
جستوجو در متن
-
عویم
لغتنامه دهخدا
عویم . [ ع ُ وَ ] (اِخ ) ابن ساعده ٔ هذلی . از صحابیان بود. (از منتهی الارب ).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (اِخ ) ابن ساعدة الانصاری . صحابی است . (تاج العروس ).
-
ثعلبة
لغتنامه دهخدا
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن ساعده . رجوع به ثعلبةبن سعد شود.
-
ابلغ
لغتنامه دهخدا
ابلغ. [ اَ ل َ ] (ع ن تف ) بلیغتر. رساتر: ابلغ از قس بن ساعده ٔ ایادی . کنایه ابلغ از تصریح است .
-
ریجاب
لغتنامه دهخدا
ریجاب . (اِ مرکب ) رافد. رافده . ساعده . آبراهه . ریزاب .(یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
ساسة
لغتنامه دهخدا
ساسة. [ س َ ] (اِخ ) موضعی است که اقامتگاه ساعده بطنی از بطون غزیه بوده است . (صبح الاعشی ج 1 ص 324).