ساعدة. [ع ِ دَ ] (ع اِ) علم است مر شیر بیشه را. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیر بیشه . (ناظم الاطباء) (استینگاس ). شیر غرنده . (شرح قاموس ). || چوبی است که نگه میدارد چرخ را. (شرح قاموس ). چوبی که بکره را میگیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (قطر المحیط). بازوی چرخ چاه . (استینگاس ). || مفرد سواعد و آن مجاری آب است بسوی نهر یا بسوی دریا. (شرح قاموس ) (قطر المحیط). رافد. رافده . زیر آب . محل جریان مغز در استخوان . (شرح قاموس ) (قطر المحیط). || محل جریان شیر در پستان . (قطر المحیط).
- ذوساعدة ؛ آبی است میان مکه و مدینه در جبال ابلی . (یاقوت ). رجوع به ذوساعدة شود.
- ساعدة الساق ؛ استخوان ساق . (ذیل اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.