کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساعت معدل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معدل
/mo'addal/
معنی
کسی که به عدل او گواهی داده شده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حدوسط، میانگین ≠ حداکثر، حداقل
۲. تعدیلگر، تعدیلکننده
دیکشنری
average, mean, medial
-
جستوجوی دقیق
-
معدل
واژگان مترادف و متضاد
۱. حدوسط، میانگین ≠ حداکثر، حداقل ۲. تعدیلگر، تعدیلکننده
-
معدل
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ دَّ یا دِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - راست و درست شده . 2 - میانگین چیزی . ؛ ~نمرات حاصلِ قسمت مجموع نمره های دروس هر شاگرد.
-
معدل
لغتنامه دهخدا
معدل . [ م َ دِ ](ع اِ) جای بازگشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای بازگشت و گریزگاه . (ناظم الاطباء).
-
معدل
لغتنامه دهخدا
معدل . [ م ُ ع َدْ دِ ] (اِخ ) ابن علی بن لیث صفار امیر سیستان که به سال 298 هَ . ق . به دست سرداران احمدبن اسماعیل سامانی شکست خورد و به فرمان امیر سامانی به هرات و سپس به بخارا فرستاده شد. و رجوع به تاریخ سیستان صص 294-283 و الکامل ابن اثیر وقایع س...
-
معدل
لغتنامه دهخدا
معدل . [ م ُ ع َدْ دِ ] (ع ص ) راست کننده . (آنندراج ). تعدیل کننده . یکسان کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || آنکه عدول را تزکیه او کند. (دهار) (السامی فی الاسامی ). آنکه گواهی به عدالت کسی دهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وقضات بلخ و اشراف و...
-
معدل
لغتنامه دهخدا
معدل . [م ُ ع َدْ دَ ] (ع ص ) راست و درست کرده شده و برابر. (ناظم الاطباء). || عادل شمرده شده . آنکه عدالت و درستی وی مورد تصدیق باشد : چهار ماه روزگار باید و محضری به گوایی دویست معدل تا آن راست از تو قبول کنند. (قابوسنامه ). مردی سی و چهل اندر آمدن...
-
معدل
دیکشنری عربی به فارسی
معدل , حد وسط , ميانه , متوسط , درجه عادي , ميانگين , حد وسط (چيزيرا) پيدا کردن , ميانه قرار دادن , ميانگين گرفتن , رويهمرفته , بالغ شدن , تعديل کننده , برابري , تساوي , تعادل , بهاي رسمي سهم , برابر کردن
-
معدل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mo'addal کسی که به عدل او گواهی داده شده.
-
معدل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: معدَّل] (ریاضی) mo'addel عددی که از جمع کردن چند عدد و تقسیم آن بر تعداد آن اعداد حاصل میشود؛ میانگین.
-
معدل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'addel تعدیلکننده.
-
معدل
دیکشنری فارسی به عربی
معدل
-
واژههای مشابه
-
equant
معدلالمسیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] در نظریۀ بطلمیوسی، نقطهای که فاصلۀ آن از مرکز فلک حامل مساوی با فاصلۀ مرکز حامل از مرکز زمین است و حرکت متوسط سیاره نسبت به آن یکنواخت است
-
معدلالنهار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ← استوای آسمان
-
علی معدل
لغتنامه دهخدا
علی معدل . [ ع َی ِ م ُ ع َدْ دَ ] (اِخ ) ابن احمدبن طالب معدل . از دانشمندان علم کلام معتزله بود و در سال 386 یا 387 هَ . ق . درگذشت . او را کتابی است در رد بر شیعه . (از معجم المؤلفین از لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 196).