معدل . [م ُ ع َدْ دَ ] (ع ص ) راست و درست کرده شده و برابر. (ناظم الاطباء). || عادل شمرده شده . آنکه عدالت و درستی وی مورد تصدیق باشد : چهار ماه روزگار باید و محضری به گوایی دویست معدل تا آن راست از تو قبول کنند. (قابوسنامه ). مردی سی و چهل اندر آمدند، مزکی و معدل از هر دستی . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 176). || نزد اهل هیئت عبارت از چیزی است که تعدیل در آن واقع شده باشد چنانکه گویند: وسطمعدل . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اصطلاح ریاضی ) حاصل قسمت مجموع چند عدد بر تعداد آنها.
- معدل گرفتن ؛ محاسبه ٔ معدل نمره های شاگردان مدارس . و رجوع به ترکیب بعد شود.
- معدل نمرات ؛ حاصل قسمت مجموع نمره های درسهای هر دانش آموزبر تعداد نمره های او .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.