کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سازمان امنیت و اطلاعات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غنچه سا
فرهنگ نامها
(تلفظ: qončesā) غنچه + سا پسوند شباهت ، چون غنچه ، مثل غنچه . ← غنچه .
-
شادیسا
فرهنگ نامها
(تلفظ: šādisā) (شادیسا) (شادی + سا (پسوند شباهت)) ، چون شادی ، به سان شادی . ← شادی .
-
آیسا
فرهنگ نامها
(تلفظ: āy sā) (آیسا) (ترکی ـ فارسی) (آی = ماه + سا (پسوند شباهت)) ، مثل ماه ، شبیه به ماه ؛ (به مجاز) زیبا رو.
-
ماهسا
فرهنگ نامها
(تلفظ: māh sā) (ماه + سا (پسوند شباهت)) چون ماه ، به سان ماه ؛ (به مجاز) زیبا رو .
-
سخت سا
لغتنامه دهخدا
سخت سا. [ س َ ] (اِ مرکب ) نام داواز کشتی که هندیان گهسا گویند. (غیاث ) (آنندراج ).
-
بوی سا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] buysā سنگی که بر روی آن داروهای خوشبو میساییدند.
-
گردون سا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گردونسای› gardunsā آنچه سر بر فلک ساید؛ بسیار بلند: ◻︎ جلوه گاه طایر اقبال گردد هر کجا / سایه اندازد همای چتر گردونسای تو (حافظ: ۸۲۰).
-
myceloid
جُلینهسا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] شبیه به جُلینه
-
thalloid
ریسهسا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] مانند ریسه
-
غالیه سا
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - غالیه ساز. 2 - عطرفروش .
-
مشک سا
فرهنگ فارسی معین
(ی ) ( ~.) (ص فا.) 1 - آن که مشک را بساید. 2 - کنایه از: معطر.
-
دندان سا
لغتنامه دهخدا
دندان سا. [ دَ ] (نف مرکب ) دندان سای . ساینده ٔ دندان . || (اِ مرکب ) تخم خرفه . (ناظم الاطباء). تخم خرفه را گویند که به عربی بقلةالمبارکه خوانند. (آنندراج ) (از لغت محلی شوشتر) (از خفی علایی ). || پوست درخت گردکان که زنان بر دندان مالند تا لب دهانش...
-
سرمه سا
لغتنامه دهخدا
سرمه سا. [ س ُ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) ساینده ٔ سرمه . که سرمه ساید. سرمه کوب : در آئینه ٔ دل خیال فلک رابجز هاون سرمه سایی نبینم . خاقانی .صد جام لبالب است در گرددر حلقه ٔچشم سرمه سایش .شیخ العارفین (از آنندراج ).
-
سمن سا
لغتنامه دهخدا
سمن سا. [ س َ م َ] (نف مرکب ) صفت زلف . (آنندراج ). || آنچه با ساییدن آن بوی سمن برآید. رجوع به سمن سای شود.
-
ادویه سا
لغتنامه دهخدا
ادویه سا.[ اَدْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) آلتی که در دواخانه ها وغیره داروها را بدان سایند. ادویه کوب . || (نف مرکب ) آن کس که داروها را سحق کند. ادویه کوب .