کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساحلیات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساحلیات
لغتنامه دهخدا
ساحلیات . [ ح ِ لی یا ] (اِخ ) نامی است که سابقاًبسواحل خلیج فارس و بنادر جنوبی ایران بخصوص به حدود سیراف میدادند. در فارسنامه ٔ ابن البلخی آمده : و آثار او [ قبادبن فیروز ] این شهرهاست : ساحلیات که هم مضاف است به قبادخوره . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص ...
-
جستوجو در متن
-
جزجیرکان
لغتنامه دهخدا
جزجیرکان . [ ] (اِخ ) یا جرجرکان . اولین منزل راه شیراز به ساحلیات است . (از فارسنامه ٔ ابن البلخی ).
-
ساویه
لغتنامه دهخدا
ساویه . [ ] (اِخ )هزو و ساویه دو دیه است و چند دیه دیگر که در آن حدود است ساحلیات اند و از توابع دولتخانه ٔ قیس است و بغایت گرمسیر است . (نزهة القلوب چ لیدن ص 120). هزو وساویه و دیگر نواحی اعمالی است از ساحلیات که با جزیره ٔ قیس رود و بحکم امیر کیش ب...
-
هزو
لغتنامه دهخدا
هزو. [ هَُ ] (اِخ ) قلعه ای است در ساحل بحر فارس .(معجم البلدان ). هزو و ساویه دیگر نواحی اعمال است از ساحلیات که با جزیره ٔ قیس رود و به حکم امیر کیش باشد و با گرم سیر زمین کرمان پیوسته است . (فارسنامه ٔابن بلخی ). در مآخذ جغرافیایی متأخر نام آن نی...
-
ساحلات
لغتنامه دهخدا
ساحلات . [ ح ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است در فارس . در تاریخ گزیده آمده : در زمان او [ ابوبکربن سعدبن زنگی ] ملک فارس رونق تمام گرفت و بسیار عمارات و خیرات کرد چون رباط مظفری ابرقوه ... و مظفری حارک (؟) بر راه ساحلات . (تاریخ گزیده چ عکسی لندن ص 508). رجو...
-
ساحلی
لغتنامه دهخدا
ساحلی . [ ح ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش اهرم شهرستان بوشهر است که در باختر بخش و در جلگه ٔ کم عرض ساحلی بین خلیج فارس و ارتفاعات مند قرار گرفته است و شوسه ٔ سابق بندر بوشهر به لنگه از راه ساحل از وسط آن می گذرد. هوای آن گرم مرطوب و ...
-
مضاف
لغتنامه دهخدا
مضاف . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) (از «ض ی ف ») منسوب . (غیاث ) (آنندراج ). بازخوانده به دیگری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نسبت داده شده : گویم که حین الابداع بوده است که هر نوعی را که پدید آمدن بود، بر کوکبی پدید آمد و منسوب به کوکبی ...