کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زین کوهه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زین کوهه
/zinkuhe/
معنی
برآمدگی جلو و عقب زین اسب؛ کوهۀ زین؛ قربوس زین.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زین کوهه
لغتنامه دهخدا
زین کوهه . [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) زین کوده است که قرپوس و بلندی پیش زین باشد. (برهان ). بلندی پیش زین را گویند. (جهانگیری ). زین کوده و قاش زین . (ناظم الاطباء). بلندی پیش زین که قرپوس زین خوانند. (فرهنگ رشیدی ). قرپوس زین است یعنی بلندی پیش زین .....
-
زین کوهه
فرهنگ فارسی معین
(نْ. هِ) (اِمر.) برآمدگی جلو و عقب زین .
-
زین کوهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زینکوه، زینکوده› [قدیمی] zinkuhe برآمدگی جلو و عقب زین اسب؛ کوهۀ زین؛ قربوس زین.
-
واژههای مشابه
-
زين
دیکشنری عربی به فارسی
زيبا کردن , قشنگ کردن , ارايش دادن , زينت دادن , با زر و زيور اراستن , اذين کردن , پيراستن , زينت کردن , نشان يا مدال دادن به , ارايش کردن
-
زُيِّنَ
فرهنگ واژگان قرآن
زينت داده شد - آراسته شده
-
زَيَّنَ
فرهنگ واژگان قرآن
زينت داد - آراست
-
زیْنَ
لهجه و گویش گنابادی
zina در گویش گنابادی یعنی پله ، پلکان ، راه پله
-
زیْن
لهجه و گویش گنابادی
zin در گویش گنابادی یعنی از این ،از حالا ، از الاّن
-
کوه زین
لغتنامه دهخدا
کوه زین . (اِخ ) دهی از دهستان ابهررود که در بخش ابهر شهرستان زنجان واقع است و 267 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
زینالدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: zaynoddin) (عربی) موجب آرایش دین ؛ زینت دین .
-
زینالعابدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: zaynoleābedin) (عربی) موجب آرایش پرستندگان ؛ (در اعلام) نام امام چهارم شیعیان علی بن حسین (ع).
-
زین کردن
لغتنامه دهخدا
زین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زین نهادن ستور را. زین بر پشت اسب و جز آن استوار کردن سواری را. آماده ٔ سواری کردن چارپا را : بنالید و گفت اسب را زین کنندوزین پس مرا خشت بالین کنند. فردوسی (از آنندراج ).بفرمود تا رخش را زین کنندسواران بروها پر از چی...
-
زین آباد
لغتنامه دهخدا
زین آباد. (اِخ ) دهی از دهستان خدابنده لو است که در بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
زین آباد
لغتنامه دهخدا
زین آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان اربعه پائین است که در بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد واقع است و 106 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).