کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیرافکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زیرافکن
/zir[']afkan/
معنی
۱. (موسیقی) گوشهای در دستگاه ماهور.
۲. (اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] زیرانداز؛ تشک؛ نهالی؛ فرش.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیرافکن
لغتنامه دهخدا
زیرافکن . [ اَک َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) بمعنی نهالی و توشک و آنچه در زیر افکنده باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). زیرافکند. نهالی و توشک را خوانند. (جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). بمعنی توشک است و مجازاً بر فرش اطلاق شود. (انجمن آرا) (آنندراج ). تو...
-
زیرافکن
فرهنگ فارسی معین
(اَ کَ) (ص مف . اِ.) 1 - تشک ، نهالی . 2 - مقامی است در موسیقی .
-
زیرافکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زیرافکند› zir[']afkan ۱. (موسیقی) گوشهای در دستگاه ماهور.۲. (اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] زیرانداز؛ تشک؛ نهالی؛ فرش.
-
جستوجو در متن
-
زیرانداز
واژگان مترادف و متضاد
تشک، زیرافکن، مفرش، نهالی ≠ روانداز
-
زیرانداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) zir[']andāz زیرافکن؛ تشک؛ نهالی؛ فرش؛ آنچه هنگام خوابیدن زیر خود میاندازند.
-
زیرافکند
لغتنامه دهخدا
زیرافکند. [ اَ ک َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) بمعنی زیرافکن است که نهالی و توشک و آنچه در زیر افکنده باشند. (برهان ).زیرافکن . (جهانگیری ) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زیرافکن شود. || نام مقامی است از موسیقی که آن کوچک است . (برهان ). نام پرده ای از دو...
-
زیرافکند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) zir[']afkand = زیرافکن: ◻︎ آه کز یاد ره و پردۀ عراق / رفت از یادم دم تلخ فراق ـ وای کز ترّیّ زیرافکند خُرد / خشک شد کشت دل من، دل بمرد (مولوی: ۱۲۳).
-
مجرح
لغتنامه دهخدا
مجرح . [ م ُ ج َرْ رَ ] (ع ص ) شهادت ردکرده شده . (فرهنگ نظام ). || بسیار زخمی کرده شده . (فرهنگ نظام ). || (اِ) قسمی از نقش بریدگی بر کنار پارچه . (فرهنگ نظام ) : التفات ار به مجرح نکند دارایی پادشاهی است چو دارا ز گدا دارد عار.نظام قاری (دیوان البس...
-
بالاپوش
لغتنامه دهخدا
بالاپوش . (اِ مرکب ) روپوش . آنچه بر روی چیزی افکنند تا پوشیده ماند. || پوششی که در وقت دراز کشیدن یا خفتن بر خویش افکنند و به عربی آنرا لحاف و به فارسی شادیچه و جامه ٔخواب و بالاکش گویند. (آنندراج ). لحاف . (ناظم الاطباء). هرچه در وقت خواب بر رو اند...
-
کوچک
لغتنامه دهخدا
کوچک . [ چ َ / چ ِ ] (ص ) مقابل بزرگ . (آنندراج ). خرد. (غیاث ). صغیر. خرد. (فرهنگ فارسی معین ) : مهتر ز همه خلق جهان او به دو کوچک مهتر به دو کوچک به دل است و به زبان است . منوچهری .کوچک دو کفت مه زدو دریای بزرگ است بسیار نزار است مه از مردم فربه . ...
-
لحاف
لغتنامه دهخدا
لحاف . [ ل ِ] (ع اِ) بسترآهنگ . (جهانگیری ) . دواج . بالاپوش شب .مشمال . (منتهی الارب ). ازار. جامه ٔ پنبه دار شب خوابی .(غیاث ). بالاپوش ، مقابل نهالی و زیرپوش : خوشا حال لحاف و بسترآهنگ که میگیرند هر شب در برت تنگ . لبیبی .نالنده اسقفی ز بر بستر پل...
-
افکن
لغتنامه دهخدا
افکن .[ اَ ک َ ] (نف مرخم ) آنکه بیفکند و بیندازد. (ناظم الاطباء). مخفف افکننده . این کلمه با کلمات دیگر ترکیب شود و صفت مرکب سازد چون : ببرافکن ، پلنگ افکن ، پی افکن ، بازافکن ، پرتوافکن ، بارافکن ، پرافکن ، دودافکن ، روزافکن ، زیرافکن ، اسب افکن ، ...
-
راک ماهور
واژهنامه آزاد
راکِ ماهور دستگاه ماهور یکی از گسترده ترین دستگاه های موسیقی ایرانی است و در ردیف های گوناگون در حدود ۵۰ گوشه دارد و به علت حالت و ملودی روانی که دارد اغلب به صورت موسیقی شاد در جشن ها و اعیاد نواخته می شود. این دستگاه دارای گوشه های متنوعی است که ب...
-
مقام
لغتنامه دهخدا
مقام .[ م َ ] (ع اِ) منزلت . (اقرب الموارد) (محیط المحیط). منزلت . مرتبه . درجه . (از ناظم الاطباء). پایه . رتبه . جایگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : این فخر جز امین تو را نیست وین مقام کو کرد اختیار ز بهر تو ارتحال . ناصرخسرو.همه را در مقام خویش...