زیرافکن . [ اَک َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) بمعنی نهالی و توشک و آنچه در زیر افکنده باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). زیرافکند. نهالی و توشک را خوانند. (جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). بمعنی توشک است و مجازاً بر فرش اطلاق شود. (انجمن آرا) (آنندراج ). توشک . (غیاث ) :
زیرافکن حریرت این بار اگر دهد دست
نیکی بجای یاران فرصت شمار یارا.
در جهان زیرافکنی نبود بسان نرمدست
بشنو این از من که عمری در پی آن بوده ام .
یک تن بی لحاف و زیرافکن
وقت آسایش آرمیدن نیست .
سوسنت راست سبزه بالاپوش
سنبلت راست لاله زیرافکن .
رجوع به زیرافکند شود. || نام مقامی است از موسیقی که آن کوچک است . (برهان چ معین ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). شعبه ای است از بیست و چهار شعبه ٔ موسیقی . (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از غیاث ). نام پرده ٔ سرود و آن را زیرافکند نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). آن را زیرافکند نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). یکی از چهار مقامه ٔ اصلی موسیقی است دارای دو فرع ، بزرگ و رهاوی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ز ترکیب ملک برد آن خلل را
به زیرافکن فروگفت این غزل را.
رجوع به زیرافکند شود.