کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زیبا
/zibā/
معنی
۱. زیبنده؛ نیکو؛ خوب.
۲. [مقابلِ زشت] خوشنما؛ خوبرو؛ خوشگل.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پریچهر، پریرو، جمیل، خوبرو، خوبصورت، خوشاندام، خوشگل، خوشمنظر، رعنا، زیبارو، شیک، صبیح، ظریف، قشنگ، لطیف، لعبت، مطبوع، مقبول، ملیح، نازنین، نیکمنظر، نیکورو، وجیه، وسیم
۲. باطراوت، تماشایی، خوش، شکیل ≠ زشت
دیکشنری
adorable, beautiful, elegant, exquisite, fair , glad, good-looking, goodly, graceful, lovely, vision
-
جستوجوی دقیق
-
زیبا
فرهنگ نامها
(تلفظ: zibā) ویژگی آنکه دیدنش لذت بخش و چشم نواز است ، جمیل ، دلنشین ، مطبوع ، خوشایند ؛ (در قدیم) زیبنده ، شایسته ، لایق ، در خور .
-
زیبا
واژگان مترادف و متضاد
۱. پریچهر، پریرو، جمیل، خوبرو، خوبصورت، خوشاندام، خوشگل، خوشمنظر، رعنا، زیبارو، شیک، صبیح، ظریف، قشنگ، لطیف، لعبت، مطبوع، مقبول، ملیح، نازنین، نیکمنظر، نیکورو، وجیه، وسیم ۲. باطراوت، تماشایی، خوش، شکیل ≠ زشت
-
زیبا
لغتنامه دهخدا
زیبا. (اِخ ) دهی از دهستان ززوماهرواست که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 985 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
زیبا
لغتنامه دهخدا
زیبا. (نف ) از: «زیب » + «ا» (فاعلی و صفت مشبهه ). زیبنده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی نیکو و خوب است که نقیض زشت و بد باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : زیبا نهاده مجلس و خالی گزیده جای ساز شراب پیش نهاده رده رده . شاکر بخاری .درشت...
-
زیبا
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - شایسته ، زیبنده . 2 - نیکو، جمیل .
-
زیبا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zibā ۱. زیبنده؛ نیکو؛ خوب.۲. [مقابلِ زشت] خوشنما؛ خوبرو؛ خوشگل.
-
زیبا
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: qašang طاری: qašeng طامه ای: qešang طرقی: pâkiza کشه ای: qašang نطنزی: qašang
-
زیبا
دیکشنری فارسی به عربی
اناقة , جميل , رائع , معرض , وسيم
-
واژههای مشابه
-
fine arts
هنرهای زیبا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] هنرهای مبتنی بر اصول زیباییشناسی که هدفشان صرفاً ایجاد زیبایی و لذت دیداری است
-
زیبا شدن
لغتنامه دهخدا
زیبا شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نیکو و خوب شدن : زیبا به دین شودت جهان زیرازیبا به پر تیز شود شاهین . ناصرخسرو.زیبا به دین شده ست ترا دنیاآن را بجو اگرت بباید این . ناصرخسرو. || جمیل و آراسته شدن : زندان تو آمد بسزا این تن و زندان زیبا نشود گرچه بپو...
-
زیبا کردن
لغتنامه دهخدا
زیبا کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نیکو و جمیل و آراسته و مطلوب کردن : ور ز دیده آب بارد بر رخ من گو ببارنوبهاران آب باران باغ را زیبا کند. منوچهری . || در بیت زیر ظاهراً بمعنی تمام و یکسره کردن آمده است : هرکه او مجروح گردد یک ره از نیش پلنگ موش گرد ...
-
زیبا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
زين , عريس
-
زیبا عالی
دیکشنری فارسی به عربی
انتفاخ
-
زنان زیبا
دیکشنری فارسی به عربی
جمال