کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیاده روی کرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیاده روی کرد
دیکشنری فارسی به عربی
اِبتَهَرَ
-
واژههای مشابه
-
زیادة
لغتنامه دهخدا
زیادة. [ دَ ] (اِخ ) ابن زیدالصمة القشیری . شاعری از عرب و مفضل بن سلمة اشعار او را گرد کرده است . (ابن ندیم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زیادة
لغتنامه دهخدا
زیادة. [ دَ ] (ع مص ) افزون کردن و افزون شدن . (زوزنی ) (ترجمان القرآن ). افزون کردن . (دهار). افزون شدن و افزون کردن (لازم و متعدی ). یقال : زاده اﷲ خیراً و زاد فیما عنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِمص )...
-
زيادة
دیکشنری عربی به فارسی
افزايش , اضافه , فزوني , زيادتي , زيادي , افراط , بي اعتدالي , گردش , پياده روي , مبلغ را بالا بردن , افزودن , زياد کردن , توسعه دادن , توانگرکردن , ترفيع دادن , رشد , ترقي , زيادشدن , الحاق , درج , کوشش ناگهاني وکوتاه , جنبش تند وناگهاني , خروج ناگه...
-
زِيَادَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
افزايش
-
زیاده جو
لغتنامه دهخدا
زیاده جو. [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) زیاده طلب . (آنندراج ). طمعکار و حریص . (ناظم الاطباء). رجوع به زیاده طلب شود.
-
زیاده سر
لغتنامه دهخدا
زیاده سر. [ دَ / دِ س َ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی است که زیاده بر حالت خود معتقد خود باشد و کاری و مهمی را که از عهده ٔ آن برنتواند آمد پیش گیردو به انجام نرساند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). کسی که از اندازه ٔ خود پا بیرون نهد و بیشتر معتقد خود باشد. ...
-
زیاده سری
لغتنامه دهخدا
زیاده سری . [ دَ / دِ س َ ] (حامص مرکب ) خودپسندی . (غیاث ) (آنندراج ). خودپرستی و خودبینی و سرکشی و تکبر. (ناظم الاطباء) : بهوش باش که شمشیرعدل عریان است مکن چو شمع در این انجمن زیاده سری . ملامفید بلخی (از آنندراج ).رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
زیاده طلب
لغتنامه دهخدا
زیاده طلب . [ دَ/ دِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) فراوان خواه . افزون خواه . که زیاده از حد متعارف خواهد. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
زیاده طلبی
لغتنامه دهخدا
زیاده طلبی . [ دَ / دِ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) افزون جوئی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). معروف . (آنندراج ). میل فوق العاده . آرزوی بی مناسبت و خواهش مفرط. (ناظم الاطباء). عمل زیاده طلب . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
زیاده گوی
لغتنامه دهخدا
زیاده گوی . [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) پرحرف . فراوان گوی . که سخن را به درازا کشد : نوش لب زان منش که خوی بودزن به دوران زیاده گوی بود. نظامی .از حیرت آن جواب چون نوش شد زید زیاده گوی خاموش . نظامی .کای زید سخن زیاده کردی بگذر که زیاده گوی مردی . نظامی ...
-
زیاده گویی
لغتنامه دهخدا
زیاده گویی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) درازنفسی . سخن دراز کشیدن . سخن بلند شدن ... (مجموعه ٔ مترادفات ). پرحرفی . فراوان گویی : گر هرچه نوشته ای بشویی شویم دهن از زیاده گویی .نظامی .رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
excessive drinker, heavy drinker
زیادهنوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] شخصی که بیش از معیارهای اندازهنوشی الکل مصرف میکند
-
excessive drinking, heavy drinking
زیادهنوشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] مصرف الکل بیش از حد اندازهنوشی