زیادة. [ دَ ] (ع مص ) افزون کردن و افزون شدن . (زوزنی ) (ترجمان القرآن ). افزون کردن . (دهار). افزون شدن و افزون کردن (لازم و متعدی ). یقال : زاده اﷲ خیراً و زاد فیما عنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) افزونی . یقال : افعل ذلک زیادة، و العامة تقول زائدة. ج ، زیادات ، زیائد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). زیاده .زیادت . افزونی . فراوانی . (فرهنگ فارسی معین ). افزونی . (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
- حروف الزیادة ؛ امان و تسهیل است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حروف الیوم تنساه و یا حروف امان و تسهیل . (ناظم الاطباء).
- زیادةالقمر ؛ ماه که رو به فزونی دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و انما سمی سالنیطس و افروسلوین لانه یوجد باللیل فی زیادةالقمر. (ابن البیطار، یادداشت ایضاً).
- زیادةالکبد ؛ زائدةالکبد. پاره ای از جگر جدا و متعلق بدان . (از منتهی الارب ). رعامی .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زائده ٔ آن : الولد کبد ذی الولد، و ولدالولد زیادةالکبد. (اقرب الموارد).
|| (اصطلاح فقه ) در اصطلاح فقهی ، افزونی باشد که در مبیع پدید آید، و آن افزونی یا پیوسته به مبیع است یا جدا از آن و هر کدام یا از خود مبیع بوجود آمده یا از غیر مبیع. زیاده ای که متصل به مبیع و متولد از آن است مانند: چاقی و جمال . زیاده ای که متصل به مبیع است و متولد از آن نیست مانند: رنگ کردن پارچه و یا خیاطت آن و یا احداث بناء در زمینی . و زیاده ای منفصل از مبیع که متولد از آن است مانند: میوه ٔ درخت و بچه ٔ حیوان . و زیاده ٔ منفصلی که متولد از مبیع نیست مانند: کاری که مبیع انجام داده و یا گرانی قیمتی که پیدا کرده است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.