کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیادت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زیادت
/ziyādat/
معنی
۱. افزون شدن؛ بسیار شدن؛ افزونی؛ فزونی.
۲. (صفت) افزونشده.
۳. (صفت) افزون.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
افزونی، بیشی، فراوانی ≠ قلت، کمی
دیکشنری
superabundance
-
جستوجوی دقیق
-
زیادت
واژگان مترادف و متضاد
افزونی، بیشی، فراوانی ≠ قلت، کمی
-
زیادت
لغتنامه دهخدا
زیادت . [ دَ ] (اِخ ) علاءالدین ... اوزجندی ، معروف به «زیادت ». مذکری شیرین سخن بدیهه گوی لطیفه پرداز ... دربلاد فرغانه که مسکن او بود ملوک آن زمین او را به حسن تربیت مخصوص داشتندی و بنظر عنایت ملاحظه نمودندی و اگرچه سخن او در غایت علو بود فاما ضنتی...
-
زیادت
لغتنامه دهخدا
زیادت . [ دَ ] (ع اِمص ) زیادة. افزونی . (از فرهنگ فارسی معین ). افزونی . بیشی . فزونی . مقابل نقصان و کمی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بمعنی افزونی ، لازم و متعدی هر دو آمده و زیادتی به یای تحتانی زائده محاوره ٔ عوام است . (غیاث ) : ما نیز عهد کنیم ...
-
زیادت
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . زیادة ] 1 - (مص ل .) افزون شدن . 2 - (اِمص .) افزونی .
-
زیادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: زیادَة] [قدیمی] ziyādat ۱. افزون شدن؛ بسیار شدن؛ افزونی؛ فزونی.۲. (صفت) افزونشده.۳. (صفت) افزون.
-
واژههای مشابه
-
زیادت شدن
لغتنامه دهخدا
زیادت شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) افزون شدن . طولانی شدن . دراز شدن : اگر به زهد زیادت شدی کسی را عمرکرا بدی به جمال و کمال دهر نظر. ناصرخسرو.و هر روز اسلام ایشان زیادت می شد تا همگان بر گذشت روزگار مسلمان شدند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 117).گفتم ...
-
زیادت کردن
لغتنامه دهخدا
زیادت کردن .[ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افزودن . مزید کردن . تکثیر. فزودن . بسیار کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : این نام بر تو نهادیم ... که تو ما را به ری خدمت کرده و سالار ما بودی . چنانکه تو در خدمت زیادت می کنی ما... محل و جاه فرمائیم . (تاریخ ب...
-
زیادت گردانیدن
لغتنامه دهخدا
زیادت گردانیدن . [ دَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) افزون کردن . بسیار کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
زیادت گردیدن
لغتنامه دهخدا
زیادت گردیدن . [ دَ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) افزون شدن . بسیار شدن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
زیادت گرفتن
لغتنامه دهخدا
زیادت گرفتن .[ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) افزونی یافتن : بلکه هر روز زیادت و طراوت گیرد. (کلیله و دمنه ).
-
زیادت گشتن
لغتنامه دهخدا
زیادت گشتن . [ دَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) افزون شدن . زیادت گردیدن . بسیار شدن : چون دمنه ... از سخن فارغ شد اعجاب شیر بدو زیادت گشت . (کلیله و دمنه ). هرچند که در ثمرات عفت تأمل بیشتر کردم رغبت من در اکتساب آن زیادت گشت . (کلیله و دمنه ). ملک را بر حا...
-
زیادت اندیشی
لغتنامه دهخدا
زیادت اندیشی . [ دَ اَ ] (حامص مرکب ) بسیاراندیشی . تأمل و تفکر فراوان : من خام از زیادت اندیشی به کمی اوفتادم از بیشی .نظامی .
-
زیادت جو
لغتنامه دهخدا
زیادت جو. [ دَ ] (نف مرکب ) حریص . زیاده طلب . که زیاده جویی کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : آنکه خرسند است اگر نیز گرسنه و برهنه است توانگر است و آنکه زیادت جوست و اگر عالم همه ازآن اوست درویش است .(منسوب به هوشنگ از تاریخ گزیده ، یادداشت ایضاً).
-
زیادت خور
لغتنامه دهخدا
زیادت خور. [ دَ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) بسیارخوار. که بسیار خورد. که سیری نداشته باشد : کم کن اجری که زیادت خورندخاص کن اقطاع که غارتگرند.نظامی .