کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زکرویه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زکرویه
لغتنامه دهخدا
زکرویه . [ زَک ْ رَ وَ ] (اِخ ) ابن قهرویه قرمطی که بسال 274 هَ . ق . به عهد المکتفی باللّه خروج کرد و مذهب زندقه آشکار کرد و بر کوفه و دیاربکر و بعضی از شام مستولی شد و به حجاز رفت و در روز عرفه در حرم حاجیان را بکشت و خواسته ٔ حجاج ببرد و [ خواست ]...
-
واژههای مشابه
-
حسین زکرویه
لغتنامه دهخدا
حسین زکرویه . [ ح ُ س َ ن ِ زُ ی َ ] (اِخ )رجوع به حسین بن ذکرویه و اعلام زرکلی ج 2 ص 256 شود.
-
واژههای همآوا
-
ذکرویه
لغتنامه دهخدا
ذکرویه . [ ] (اِخ ) امیرقرامطه ، معاصر مکتفی باﷲ عباسی که در محرم سال 294 به بادیه درآمده سر راه برحاجیان گرفت و قوافل را غارت کرد و قریب بیست هزار تن از حجاج را بکشت و مکتفی وصیف را با فوجی لشکر به دفع او فرستاد وصیف در اواخر ربیعالاول 294 به ذکرویه...
-
جستوجو در متن
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ذکرویه . رجوع به حسین بن زکرویه شود.
-
حسین صاحب الشامه
لغتنامه دهخدا
حسین صاحب الشامه . [ ح ُ س َ ن ِ ح ِ بُش ْ شا م َ ] (اِخ ) رجوع به حسین بن زکرویه شود.
-
حسین ذکرویه
لغتنامه دهخدا
حسین ذکرویه . [ ح ُ س َ ن ِ ذُ ی َ ] (اِخ ) رجوع به حسین بن زکرویه شود.
-
قاسم قرمطی
لغتنامه دهخدا
قاسم قرمطی . [ س ِ ق ِ م ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی ، مکنی به ابومحمد و مشهور به قرمطی . یکی از رهبران و مبلغان قرامطه است . زرکلی گوید: کارهای رئیس بزرگ قرمطیان «زکرویه بن مهرویه » بدو محول بود. زکرویه او را به سال 293 هَ . ق . به شهرهای عراق اعزام د...
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن زکرویه قرمطی ملقب به صاحب الشامه . (المرصع ص 58). در ایام مکتفی بر بعض از بلاد شام استیلا یافت و به لوازم قتل و غارت قیام نمود و در پایان بدست محمدبن سلیمان کشته شد و پدرش زکرویه مدتها پس از وی در راه مکه به قیام خود ادا...
-
قرمط
لغتنامه دهخدا
قرمط. [ ق ِ م ِ / ق َ م َ ] (اِخ ) وی رئیس قرامطه و از باطنیه است . قرمطیان به وی نسبت دارند. در نام و اصل او اختلاف است ، گویند نام وی حمدان یا فرج بن عثمان یا فرج بن یحیی است و قرمط لقب اوست . لغویان قاف و میم را فتحه دهند و فرنگیان از آنان اخذ کرد...
-
قرمطیان
لغتنامه دهخدا
قرمطیان . [ ق ِ م ِ / ق َ م َ ] (اِخ ) فرقه ای از غُلات شیعه میباشند که به سبعیه نیز نامیده شده اند. (تعریفات ). از وقتی که نخستین دعات اسماعیلی در اهواز مستقر شدند و آغاز دعوت برای امامت محمدبن اسماعیل و اولاد او کردند، یکی از مبلغان خود را به نام ح...