کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زِند و زا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ملاحة
لغتنامه دهخدا
ملاحة. [ م ِ ح َ ] (ع اِمص ) کشتیبانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کشتیبانی و ناخدایی و صنعت ملاح . (ناظم الاطباء). صنعت ملاح . (از اقرب الموارد).- علم الملاحة ؛ علمی است که از کیفیت ساختن کشتیها و چگونگی راندن آن در دریا بحث می کند. این علم متوقف اس...
-
مرعزی
لغتنامه دهخدا
مرعزی . [ م ِ ع ِ زا / م َع ِ زا / م ِ ع ِزْ زا / م َ ع ِزْ زا ] (ع اِ) به معنی مرعز است که پشم بز باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مرعز شود. و بُزیون و سندس را از مرعزی کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا). مرحوم دهخدا در دو بیت زیرین از نا...
-
زندن
لهجه و گویش تهرانی
زاییدن ،زند و زا
-
پاسبک کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .) زایمان کردن ، زا ی یدن .
-
زابرا، زابرا کردن،زا براه.
لهجه و گویش تهرانی
بی خواب کردن، آزار دادن،آلاخون کردن،بلاتکلیف
-
زَک و زا
فرهنگ گنجواژه
زاد و ولد.
-
خره زا
لغتنامه دهخدا
خره زا. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) قریه ای است فرسنگی بیشترمیانه ٔ شمال و مغرب اشفایقان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
مجزی
لغتنامه دهخدا
مجزی . [ م ُ زا / م َ زا ] (ع مص ) بی نیاز کردن از چیزی یا کسی ،مجزاة [ م ُ / م َ ]، لغتی است در همزه . (از منتهی الارب ). و رجوع به مجزء [ م ُ زَ ءْ / م َ زَ ءْ ] شود.
-
vesicant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گیج کننده، تاول زا، مولدالتهاب و ترشح، تبخال اور
-
vesicatory
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گیج کننده، مولدالتهاب و ترشح، تبخال اور، تاول زا، حفره ای
-
حوفزی
لغتنامه دهخدا
حوفزی . [ ح َ ف َ زا ] (ع مص )کودک را بر سر پا داشته بلند کردن . (منتهی الارب ).
-
تازه زا
لغتنامه دهخدا
تازه زا. [ زَ / زِ ] (ن مف مرکب ) تازه زاد. آنکه بتازگی زائیده باشد خواه زن بود و یا حیوان . (ناظم الاطباء).
-
ازمرِه
واژهنامه آزاد
حالت تهوع . ازمره با کسر الف و سکون زا و کسر میم و را
-
مصیبت زا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹مصیبتزای› [قدیمی] mosibatzā آنچه سبب رنج و مصیبت شود.
-
وزانی
لغتنامه دهخدا
وزانی . [ وَزْ زا ] (حامص ) وزن کردن . بارها را به ترازو یا قپان یا آلت وزن سنجیدن و وزن آنها را تعیین کردن : ز روی حرص و طراری نیارد وزن در پیشت همه علم خدا آنگه که بنشینی بوزانی .سنایی .