کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زوال عقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
senescent lake, extinction lake
دریاچۀ روبهزوال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] دریاچۀ بیشپروردی که براثر ازدیاد گیاهان و از دست دادن تدریجی و مستمر آب در حال تبدیل شدن به باتلاق است
-
زَرد و زَوال
فرهنگ گنجواژه
زرد و زِلاغ، زردنبو.
-
نزول و زوال
فرهنگ گنجواژه
تحلیل رفتن.
-
واژههای همآوا
-
ذوالعقل
لغتنامه دهخدا
ذوالعقل . [ ذُل ْ ع َ ] (ع ص مرکب ) بالضم . آنکه خلق را ظاهربیند و حق را باطن و حق نزد او آئینه ٔ خلق باشد و آئینه پنهان گردد و بصورتی که ظاهر بود در آینه هرآینه این احتجاب مطلق است بمقید [ کذا ] . (آنندراج ):خلق پیدا بیند و حق را نهان این چنین بینند...
-
ذوالعقل
لغتنامه دهخدا
ذوالعقل . [ ذُل ْ ع َ ] (ع ص مرکب ) و ذوالعین . آنکه خلق را و حق را با یکدیگر می بیند:آنانکه حق و خلق بهم می بینندبی حق بر خلق یک نفس ننشینندمحجوب از این هر دو نباشند دمی از هر شجری میوه ٔ آن می چینند. (آنندراج ).و سیدشریف جرجانی در تعریفات گوید: هوا...
-
جستوجو در متن
-
linguipotence
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زوال عقل
-
presenile dementia
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زوال عقل
-
senile dementia
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زوال عقل بالقوه
-
dementia
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زوال عقل، جنون، دیوانگی، خرق
-
سُکَارَىٰ
فرهنگ واژگان قرآن
مستان (سکربه زوال عقل بخاطر استعمال چيزي است که عقل را زايل ميکند ،مي گويند و سکر به آن ماده مست کننده مي گويند)
-
عتاه
لغتنامه دهخدا
عتاه . [ ع ُ ] (ع مص ) سبک عقل گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناقص عقل شدن . (اقرب الموارد). || مدهوش گشتن و رفتن خرد. (منتهی الارب )(آنندراج ). مدهوش گشتن . (منتهی الارب ). || مدهوش شدن بدون زوال عقل . (اقرب الموارد). || آزمند علم گردیدن و حریص...
-
کژنگر
لغتنامه دهخدا
کژنگر. [ ک َ ن ِ گ َ ] (نف مرکب ) کژ نگرنده . که با کژی نگرد. کج بین . دوبین . احول . کاژ : آن خبیث از شیخ می لائید ژاژکژنگرباشد همیشه عقل کاژ. مولوی . || بدنظر. کژنظر. بدنگاه . بدبین : روز دانش زوال یافت که بخت بمن راست فعل کژنگر است .خاقانی .
-
دعوی دار
لغتنامه دهخدا
دعوی دار. [ دَع ْ ] (نف مرکب ) دعوی دارنده . آنکه ادعایی دارد. ادعا کننده . (ناظم الاطباء). مدعی . (فرهنگ فارسی معین ). داعیه دار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : وگر جوابش گویند شاد باشم سخت کسی که باشد برهان نمای و دعوی دار. (از جامع الحکمتین ص 311).کجا جم...
-
ذهاب
لغتنامه دهخدا
ذهاب . [ ذَ ] (ع مص ) ذهوب . مذهب . رفتن . برفتن . شدن . بشدن . (تاج المصادر بیهقی ). گذشتن . بگذشتن . گذشت . گذر. مقابل مجی ٔ. آمدن . و مقابل ایاب . بازگشتن : کرایه کردن مال برای ذهاب و ایاب ؛ دو سره کرایه کردن آن . ذهاب و ایاب . آمدو شد. رفت و آمد....