کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زهش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زهش
/ze(a)heš/
معنی
۱. زایش.
۲. تراوش. = زهیدن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
ooze, seepage
-
جستوجوی دقیق
-
guttation, sudation 2
زهش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] خروج آب و مواد محلول از گیاه بهصورت مایع ازطریق روزنههای آبی متـ . تعریق 2
-
زهش
لغتنامه دهخدا
زهش . [ زِ هَِ ] (اِمص ) عمل زهیدن . (فرهنگ فارسی معین ). زائیدن . زادن . زائیده شدن . تولد. اسم مصدر زهیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زایش : به بالای سرو و به نیروی پیل به انگشت خشت افکند بر دو میل نیاید به گیتی ز راه زهش به فرمان دادار نیکی دهش ....
-
زهش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] ze(a)heš ۱. زایش.۲. تراوش. = زهیدن
-
واژههای مشابه
-
exudation 1
برونزهش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] خروج آهستۀ مایع، حاوی پروتئینها و گویچههای سفید، از دیوارۀ رگهای خونی سالم که معمولاً براثر التهاب رخ میدهد
-
جستوجو در متن
-
تعریق 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ← زهش
-
exudative
برونزهشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مربوط به برونزهش
-
فارجه
واژهنامه آزاد
کمانی که زهش از قبضه دور بود .
-
guttational
زهشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مربوط به زهش/ تعریق متـ . تعریقی
-
فارجة
لغتنامه دهخدا
فارجة. [ رِ ج َ ] (ع ص )کمانی که زهش از قبضه دور بود. رجوع به فارج شود.
-
اش
لغتنامه دهخدا
اش .[ اِ/ -ِش ْ ] (پسوند) -ِش . علامت اسم مصدر که غالباًپس از ریشه ٔ فعل که بیشتر با مفرد امر حاضر یکی است ، درآید: پرورش ، پرستش ، روش ، آکنش ، افزایش ، کاهش ، کشش ، فروزش ، نمایش ، ستایش ، آلایش ، آرایش ، بخشش ، کنش ، خواهش ، خلش ، آسایش ، آزمایش ،...
-
فزایش
لغتنامه دهخدا
فزایش . [ ف َ ی ِ ] (اِمص ) مقابل کاهش . افزایش . افزودن . (یادداشت بخط مؤلف ) : گرت رای به آزمایش بودهمه روزت اندر فزایش بود. فردوسی .- فزایش رسیدن ؛ زیاد شدن . افزایش یافتن . فزونی یافتن .- || زیاد نمودن . بیشتر بنظر رسیدن .بهتر جلوه کردن : همه چی...
-
رهیش
لغتنامه دهخدا
رهیش . [ رَ ] (ع اِ) سودگی و جرح پنجه و سم ستور که ازبر یکدیگر زدن سم به هم رسد در رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ، اِ) شتر بسیارشیر یا ناقه ٔ کم گوشت پشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اشتر بسیا...
-
لیسک
لغتنامه دهخدا
لیسک . [ س َ ] (اِ) حلزون . قسمی حلزون . راب . شنج . خف الغراب . فرحولیا.(تذکره ٔ ضریر انطاکی ذیل کلمه ٔ حلزون ) : لیسک را بین ز بر لاله برگ یازان هر سو کشف آسا سراتنش ز بلور مُذاب و دو چشم هوری قلیائی دو گوهراشاخ دو افراشته بر سرش بربر سر هر شاخ یکی...