کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زهاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زهاد
/zohhād/
معنی
= زاهد
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زهاد
فرهنگ فارسی معین
(زُ هّ) [ ع . ] (ص .) جِ زاهد؛ پارسایان .
-
زهاد
لغتنامه دهخدا
زهاد. [ زَ] (ع ص ) زمینی که جز به آب کثیر روان نشود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
زهاد
لغتنامه دهخدا
زهاد. [ زُهَْ ها ] (ع ص ، اِ) ج ِ زاهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء). پرهیزگاران و این ج ِ زاهد است . (غیاث ) (آنندراج ). پارسایان . زاهدان . (فرهنگ فارسی معین ) : و حکماء و زهاد غذاء خویش جو اختیار کرده اند. (نوروزنامه ). علماء گویند مقا...
-
زهاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ زاهد] zohhād = زاهد
-
واژههای مشابه
-
زهاد ثمانیة
لغتنامه دهخدا
زهاد ثمانیة. [ زُهَْ ها دِ ث َ ی َ ] (اِخ )در اصطلاح علمای رجال ، عبارت از ربیعبن خیثم و هرم بن حیان عبدی و اویس قرنی وعامربن عبد قیس و عبداﷲبن ثوب و مسروق بن اجدع و حسن بصری و اسودبن یزید یا برید یا بربر (علی اختلاف النسخ ) بوده و چهار تن اولی حقاً ...
-
جستوجو در متن
-
ابراهیم تیمی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم تیمی . [ اِ م ِ ت َ ] (اِخ ) نام یکی از زُهّاد. (ابن الندیم ).
-
ابن ابی الحواری
لغتنامه دهخدا
ابن ابی الحواری . [ اِ ن ُ اَ بِل ْ ح ُ را ] (اِخ ) نام یکی از زهاد.
-
باغنابادی
لغتنامه دهخدا
باغنابادی . [ ] (اِخ ) ابوعمرو محمدبن عبدالعزیزبن محمد باغنابادی از زهاد بود. (از معجم البلدان ).
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور. [ گ َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از زهاد هند که کتابی به همین نام نوشته است . (ماللهند بیرونی ص 63).
-
دراعه
فرهنگ فارسی معین
(دُ رّ عِ) [ ع . دراعة ] (اِ.) جامة دراز که مشایخ و زهاد به تن کنند.
-
ابن المنکدر
لغتنامه دهخدا
ابن المنکدر. [ اِ نُل ْم ُ ک َ دِ ] (اِخ ) نام یکی از زهاد. (ابن الندیم ).
-
زهد
لغتنامه دهخدا
زهد. [ زَهََ ] (ع اِ) زکوة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، زِهاد. (اقرب الموارد).
-
مستسلم
لغتنامه دهخدا
مستسلم . [ م ُ ت َ ل ِ ] (اِخ ) ابوسعید واسطی ثقفی . از معاریف زهاد است . و رجوع به ابوسعید واسطی شود.