کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زهاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زهاء
لغتنامه دهخدا
زهاء. [ زَ ] (ع اِ) تازگی و شکوفه ٔ گیاه . || غوره ٔ خرمای زرد و سرخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
زهاء
لغتنامه دهخدا
زهاء. [ زُ ] (ع اِ) مقدار. یقال : هم زهاء ماءة؛ یعنی بقدر صداند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
ضهاء
لغتنامه دهخدا
ضهاء. [ ض ُ ] (اِخ ) جایگاهی است در شعر هذیل . ساعدةبن جُویّه گوید: شاعر فرزندی ازآن ِ خویش را که در این سرزمین هلاک شده بدین شعر مرثیت گفته و شعر اینست :لعمرک ما ان ذاضُهاء بهَیِّن علی ّ و ما اعطیته ُ سیب نائل .و از ذاضهاء پسر خویش خواهد که در آن زم...
-
ضحاء
لغتنامه دهخدا
ضحاء. [ ض ُ / ض َ ] (ع اِ) چاشت فراخ . (بحر الجواهر). چاشت فراخ یا وقتی که قریب نصف شدن رسد روز. و یقال : اقمت بالمکان حتی اضحیت . (منتهی الارب ). چاشت بلند. (منتخب اللغات ). چاشتگاه فراخ . (مهذب الاسماء). || طعام چاشت . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ...
-
ضحاء
لغتنامه دهخدا
ضحاء. [ ض ُ ] (ع مص ) به آفتاب درآمدن .
-
جستوجو در متن
-
نهاز
لغتنامه دهخدا
نهاز. [ ن ُ / ن ِ] (ع اِ) اندازه . قدر. (از منتهی الارب ). زهاء. (متن اللغة). گویند هذا نهاز ذلک ؛ ای قدره . (منتهی الارب ).
-
زهاق
لغتنامه دهخدا
زهاق . [ زُ / زِ ] (ع اِ) مقدار. یقال : انهم زهاق ماءة؛ ای زهأها. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زهاء شود.
-
نهاد
لغتنامه دهخدا
نهاد. [ ن ُ ] (ع اِ) اندازه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زهاء. (اقرب الموارد). گویند هذا نهاد مائة؛ زهاؤها. (اقرب الموارد)؛ قریب منها. (متن اللغة)؛ این به اندازه ٔ صد است . (ناظم الاطباء).
-
وجاه
لغتنامه دهخدا
وجاه . [ وِ ](ع ص ، اِ) اندازه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زهاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): هذا وجاه الف ؛ این مقدار هزارست . || ج ِ وجیهه . || ج ِ وجیه . (ناظم الاطباء). رجوع به وجیه و وجیهه شود.
-
رهاق
لغتنامه دهخدا
رهاق . [ رُ ] (ع اِ) مقدار. یقال : القوم رهاق ماءة؛ ای زهاء ماءة؛ یعنی آنان نزدیک صداند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ابتدای بلوغ . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
ذوسمر
لغتنامه دهخدا
ذوسمر. [ س َ م ُ ] (اِخ ) موضعی است از نواحی عقیق . ابووجزه گوید : ترکن زهاء ذی سمر شمالاًو ذانهیا و نهیاعن یمین .و ابن الاثیر در المرصع گوید، جایگاهی است بحجاز. و در نزهة القلوب (چ بریل مقاله 3) حمداﷲ مستوفی گوید: و طریق الذی سلک رسول اﷲ صلی اﷲ علیه...
-
صاحب الماء
لغتنامه دهخدا
صاحب الماء. [ ح ِ بُل ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) گویا لقبی بوده است مرادف کلمه ٔ دریادار. ابن ابی الحدید در داستان صاحب الزنج آرد : فاستأمن الی نصیر صاحب الماء و هو مقیم حینئذ بنهرالمراءة زهاء الفی رجل من الزنج و اتباعهم ... (شرح نهج البلاغة ج 2 ص 34...
-
اسلع
لغتنامه دهخدا
اسلع. [ اَ ل َ ] (اِخ ) ابن قطاف الطهوی . شاعری است و او راست :فداء لقومی کل معشر جارم طرید و مخذول بما جرّ مسلم هُم ُ افحموا الخصم الّذی یستقیدنی و هم فصموا حجلی و هم حقنوا دمی بأید یفرّجن المضیق و السن سلاط و جمع ذی زهاء عرمرم اذا شئت لم تعدم لدی ...