کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنگل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زنگل
/zangol/
معنی
= زنگوله
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنگل
لغتنامه دهخدا
زنگل . [ زَ گ ُ ] (اِ مرکب ) زنگ و درا و جلاجل و زنگوله . (برهان ). زنگله . (جهانگیری ). زنگله و زنگوله . زنگ شاطران . (فرهنگ رشیدی ). زنگ . (شرفنامه ٔ منیری ). زنگوله و زکوله . بمعنی زنگ . (از انجمن آرا). زنگر. زنگول . زنگوله . زنگ . درای . جلاجل . ...
-
زنگل
فرهنگ فارسی معین
(زَ گُ) (اِمر.) زنگوله .
-
زنگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zangol = زنگوله
-
واژههای مشابه
-
زَنگل
لهجه و گویش تهرانی
آلت پسر بچه
-
قنات زنگل
لغتنامه دهخدا
قنات زنگل . [ ق َ زَ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هنزا بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت ، واقع در 10هزارگزی باختر ساردوئیه وهزارگزی جنوب راه مالرو بافت به ساردوئیه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 170 تن است . آب آن از قنات ...
-
واژههای همآوا
-
زَنگل
لهجه و گویش تهرانی
آلت پسر بچه
-
جستوجو در متن
-
زنگلیچه
لغتنامه دهخدا
زنگلیچه .[ زَ گ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر زنگل . زنگ خرد. جرس کوچک . (از فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء).
-
جلجلة
لغتنامه دهخدا
جلجلة. [ ج َ ج َ ل َ ] (ع مص ) آمیختن . || روشن آواز شدن اسب . || سخت تافتن زه را. || جنبانیدن چیزی به دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زنگله بستن . (از اقرب الموارد). || بانگ کردن رعد. || جنبانیدن زنگل و درای و مثل آن . || تحریک و شدّت صوت . (از ...
-
چارپاره
لغتنامه دهخدا
چارپاره . [ رَ / رِ ](اِ مرکب ) نوعی گلوله ٔ تفنگ . قطعات سرب غیر منتظم بریده کوچکتر از گلوله و بزرگتر از ساچمه . گلوله ٔ تفنگ که چهار یک گلوله های عادی است . نوعی گلوله ٔ غیر مدور که از سرب میریزند و بیشتر در تفنگ های سرپر قدیم .بکار میرفت . نوعی سا...
-
نباش
لغتنامه دهخدا
نباش . [ ن َب ْ با ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه ازنبش است . رجوع به نبش شود. || کفن دزد. کفن کش . (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ) (آنندراج ). کفن آهنج . (دهار) (ناظم الاطباء). کفن دزد. شکاونه [ گورشکاونه ] . (ناظم الاطباء). کفن آهن . (منتهی الارب ). آنکه نب...
-
بادهرزه
لغتنامه دهخدا
بادهرزه . [ هََ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) افسونی را گویند که دزدان بر صاحب کالا بدمند تا خواب گران برو مستولی شود. (برهان ) (ناظم الاطباء). افسونی را گویند که دزدان بر صاحب کالا میدمیدند تا خواب گران براو مستولی میشد و اسباب او را می بردند. (آنندراج ) (ان...
-
کم کم
لغتنامه دهخدا
کم کم . [ ک ُ ک ُ ] (اِ صوت ) صدا و آواز کندن نقب و چاه باشد و آن را کم کم نقاب گویند. (برهان ). آوازکافتن نقب . (فرهنگ جهانگیری ). آواز شکافتن زمین و نقب به کنج خانه . (آنندراج ) (انجمن آرا). آواز شکافتن زمین و نقب . گم گم . (فرهنگ فارسی معین ) : به...