کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زندگانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زندگانی
/zendegāni/
معنی
۱. زنده بودن؛ زیستن حیات.
۲. (اسم) عمر؛ حیات.
۳. (اسم) آنچه به زندگی جمعیِ انسانها بستگی دارد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حیات، زندگی، زیست، عمر، هستی
۲. تعیش، عیش، گذران
فعل
بن گذشته: زندگانی کرد
بن حال: زندگانی کن
دیکشنری
living
-
جستوجوی دقیق
-
زندگانی
واژگان مترادف و متضاد
۱. حیات، زندگی، زیست، عمر، هستی ۲. تعیش، عیش، گذران
-
زندگانی
لغتنامه دهخدا
زندگانی . [ زِ دَ / دِ ] (حامص ، اِ) اسم مصدر از زنده (زیستن )، پهلوی «زندکیه » ، گیلکی «زندگی » . زنده بودن .حیات . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). معروف . (آنندراج ). حیات . (ناظم الاطباء). زنده بودن . زیستن . حیات . (فرهنگ فارسی معین ). زیست . حیات . (یا...
-
زندگانی
فرهنگ فارسی معین
(زِ دَ یا دِ) (مص ل .) 1 - زیستن . 2 - عمر.
-
زندگانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [پهلوی: zindakīh] ‹زندگی› zendegāni ۱. زنده بودن؛ زیستن حیات.۲. (اسم) عمر؛ حیات.۳. (اسم) آنچه به زندگی جمعیِ انسانها بستگی دارد.
-
واژههای مشابه
-
کوتاه زندگانی
لغتنامه دهخدا
کوتاه زندگانی . [ زِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کم عمر. (ناظم الاطباء). و رجوع به کوته زندگانی شود.
-
کوته زندگانی
لغتنامه دهخدا
کوته زندگانی . [ ت َه ْ زِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کوتاه زندگانی . کوتاه عمر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ولیکن رادمردان جهاندارچو گل باشند کوته زندگانی . دقیقی .هرکه به محل رفیع رسید، اگرچه چون گل کوته زندگانی بود عقلا آن را عمری دراز شمرند. (کلیله و ...
-
آب زندگانی
فرهنگ فارسی معین
(بِ زِ دِ) (اِمر.) نک آب حیات .
-
آب زندگانی
لغتنامه دهخدا
آب زندگانی .[ ب ِ زِ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آب حیات .آب خضر. آب زندگی . آب بقاء. ماءالحیات : ابر آب زندگانی اوست من زنده شوم چون یکی قطره ز ابرش در دهان من چکید. ناصرخسرو.و آب زندگانی عمر جاوید دهد. (کلیله و دمنه ).سکندر رفت لیکن جست بهره...
-
تنگ زندگانی
لغتنامه دهخدا
تنگ زندگانی . [ ت َ زِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) تنگ زیست . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): طمل ؛ مرد تنگ زندگانی . (منتهی الارب از یادداشت ایضاً). رجوع به تنگ زیست شود.
-
چشمه ٔ زندگانی
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ زندگانی . [ چ َ / چ ِ م َ/ م ِ ی ِ زِ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عین الحیوة؛ چشمه ٔ زندگی . چشمه ٔ آب حیات : آنگاه از ماهیانی که در چشمه ٔ زندگانی گرد آمده و از سایه ٔ آن پشته ٔ بزرگ متنعم و بهره مند بودند. (مجموعه ٔ دوم مصنفات شیخ اشر...
-
خوش زندگانی
لغتنامه دهخدا
خوش زندگانی . [ خوَش ْ / خُش ْ زِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) با زندگانی آسوده . مقابل بدزندگانی . (یادداشت مؤلف ). || خوش گذران . عیاش .
-
بهار زندگانی
دیکشنری فارسی به عربی
موسم الربيع
-
جستوجو در متن
-
معیشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: معیشة، جمع: معایش] ma'išat ۱. زندگانی.۲. آنچه بهوسیلۀ آن زندگانی کنند، از خوردنی و آشامیدنی.