کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنجیرایست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
snub cable
زنجیرایست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] فرمان متوقف کردن حرکت زنجیرباترمز دوّار لنگر
-
واژههای مشابه
-
ایست
واژگان مترادف و متضاد
توقف، درنگ، سکته، مکث، وقفه
-
ایست
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ ایستادن و ایستیدن) 'ist ۱. = ایستادن۲. (اسم، شبه جمله) فرمانی که برای دستور توقف به کار میرود؛ بایست؛ بر جای خود بمان.۳. (اسم، شبه جمله) (نظامی) فرمانی که برای توقف از طرف فرمانده به سربازان داده میشود.۴. (اسم، شبه جمله) فرمانی که مٲ...
-
ایست
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] 1 - (شب جم .) (اِ.) ایستادن ، توقف . 2 - نقطة توقف (موسیقی ). 3 - فرمان توقف . ؛~ بازرسی محل ایستادن مأموران که وظیفة بررسی و تفتیش را بر عهده دارند. 4 - (اِمص .) توقف ناگهانی قلب .
-
ایست
لغتنامه دهخدا
ایست . (اِمص ) توقف . سکون . وقفه . مکث : نیستشان از جست وجو یک لحظه ایست از پی همْشان یکی دم ایست نیست . مولوی .که ای مدعی عشق کار تو نیست که نه صبر داری نه یارای ایست .سعدی .
-
stop 2
ایست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] یکی از گزینههای نوار ابزار (tool bar) که برای متوقف کردن عمل درحالِانجام به کار میرود
-
ایست
دیکشنری فارسی به عربی
اقامة , تعليق , توقف , فترة , کدر , وقف
-
زنجیر
واژگان مترادف و متضاد
بند، سلسله، غل
-
زنجیر
لغتنامه دهخدا
زنجیر. [ زِ ] (ع اِ) انگشتک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در عربی صدا را گویند که از زدن انگشت ابهام بر انگشت سبابه برآید. (فرهنگ جهانگیری ). در عربی صداو آوازی باشد که از زدن انگشت ابهام بر انگشت سبابه و وسطی برآید. (برهان ). || سپیدی ...
-
زنجیر
لغتنامه دهخدا
زنجیر. [ زِ / زَ ] (اِ) معروف است و به عربی سلسله گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). کوچه ، مصرعه ، سبزه ، طره از تشبیهات اوست . (آنندراج ). سلسله و رسن فلزی و مرکب از حلقه های درهم قرار گرفته . (از ناظم الاطباء). و آن رسنی است فلزی ، مرکب...
-
chain 1
زنجیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] ساختاری شیمیایی که در آن اتمهای همانند از طریق پیوندهای شیمیایی به یکدیگر متصل شدهاند
-
زنجیر
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ په . ] (اِ.) رشته ای است فلزی متصل به هم .
-
زنجیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zanĵir] zanjir حلقههای فلزی ریز یا درشت بههمپیوسته شبیه رشته یا طناب؛ سلسله.
-
زنجیر
دیکشنری فارسی به عربی
سحب , سلسلة , عقال , غل , قيد