کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمزاشناسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زمزاشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← زمزایی
-
واژههای مشابه
-
زم
لغتنامه دهخدا
زم . [ زَ ] (اِخ ) فرشته ای است در دین زردشت . (فرهنگ فارسی معین ).
-
زم
لغتنامه دهخدا
زم . [ زَ ] (اِخ ) نام چشمه ای است و بعضی چشمه ٔ زمزم را گویند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). نام چاهی در مسجدالحرام که به چاه زمزم معروف است . (ناظم الاطباء). رجوع به زمزم شود.
-
زم
لغتنامه دهخدا
زم . [ زَ ](اِ) بمعنی سرما باشد که در مقابل گرماست و لهذا ایام سرما را زمستان گویند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). سرما. ضد گرما. (ناظم الاطباء).سرما و سردی . (از فرهنگ فارسی معین ). سرد، لهذا فصل سرما را زمستان گویند، چنانکه فصل گ...
-
زم
لغتنامه دهخدا
زم . [ زَ / زَم م ] (اِخ ) نام رودخانه ای است و بعضی گویند نام شهری است که این رودخانه از پهلوی آن می گذرد و بدان شهر موسومست . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). نام رودی است در مرو. (غیاث ).نام شهری است و رودی که بر کنار آن...
-
زم
لغتنامه دهخدا
زم . [ زَم م ] (ع مص ) بستن . || برداشتن و بلند کردن شتر سر خود را از درد بینی . || بلند کردن مرد سر خود را. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بلند برداشتن سر. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). || تکبر کردن و گردنکشی نمودن . ...
-
زم
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ په . ] (اِ.) سرما، سردی .
-
زم
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِ.) گوشت درون و بیرون دهان .
-
زم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zam ۱. سرما؛ سردی.۲. (صفت) سرد.
-
زم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zam گوشت درون دهان: ◻︎ آرزومند آن شده تو به گور / که رسد نانت پارهای بر زم (رودکی: لغتنامه: زم).
-
زم البازنجان
لغتنامه دهخدا
زم البازنجان .[ زُم ْ مُل ْ زَ / زِ ] (اِخ ) رم بیزنجان . رم بازنجان . جایی در حوالی بیضای فارس که محمدبن واصل از یعقوب لیث شکست سختی دید. مرحوم بهار در حاشیه ٔ ص 227 تاریخ سیستان آرد: «... زم و یا «رم بازنجان » در غالب کتب مسالک و ممالک ذکر شده و اص...
-
cryogenic device
زمافزار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] هر وسیلهای که در دماهای بسیار پایین کار کند
-
cryostat
زمپا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ابزاری برای فراهم کردن محیط کمدما برای انجام آزمایش تحت شرایط مورد نظر
-
cryogenic coil
زمپیچه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] پیچهای که برای کاهش مقاومت الکتریکیاش آن را تا دماهای بسیار پایین سرد میکنند