کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زشتی داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زشتی داشتن
لغتنامه دهخدا
زشتی داشتن . [ زِ ت َ ] (مص مرکب ) ننگ و عار داشتن . عیب داشتن : جواب داد که بنده را فرمان بود به رفتن به فرمان عالی برفت و زشتی دارد بازگشتن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 80). رجوع به زشت ، زشتی و دیگر ترکیبهای این دو کلمه شود.
-
واژههای مشابه
-
زشتی کردن
لغتنامه دهخدا
زشتی کردن . [ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جور کردن . ستم کردن . بدی کردن . بدرفتاری کردن . سوء معامله : قتیبه با آل مهلب بسیار زشتی ها کرده بود و ایشان را مطالبت کرده و مالهای بسیار گرفته . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).مکن ای روی نکو، زشتی با عاشق خویش کز نکوروی...
-
بدی و زشتی و خفت
فرهنگ گنجواژه
پستی.
-
جستوجو در متن
-
قباحت داشتن
لغتنامه دهخدا
قباحت داشتن . [ ق َ ح َ ت َ ] (مص مرکب ) زشتی و بدی داشتن . || فضیحت و رسوائی آوردن . افتضاح داشتن . (ناظم الاطباء).
-
کراهیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کَراهیّة] [قدیمی] ke(a)rāhiy[y]at ۱. ناپسند داشتن؛ زشت و ناپسند داشتن.۲. ناخوشایندی چیزی؛ زشتی.۳. ناراحتی؛ آزردگی.
-
کراهت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کَراهة] ke(a)rāhat ۱. ناپسند داشتن؛ ناخوش داشتن؛ ناراضی بودن.۲. زشتی.۳. (فقه) اولی بودن ترک عملی در حالی که انجام آن هم منع نشده.
-
نوبت داشتن
لغتنامه دهخدا
نوبت داشتن . [ ن َ / نُو ب َ ت َ ] (مص مرکب ) پاس داشتن . حفاظت کردن . کشیک کشیدن : و بر هر دربندی هزار مرد نوبت است که هر شبی نوبت دارندو تا سال دیگر نوبت بدین می نرسد که یک نوبت داشته باشد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). || فرصت یافتن .نوبت یافتن . موقع و ...
-
دور داشتن
لغتنامه دهخدا
دور داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) روانه کردن و به فاصله نگاه داشتن . (ناظم الاطباء). || راندن . به فاصله گرفتن داشتن . از خود دور ساختن . فاصله ایجاد کردن . برکنار داشتن : دل خویش گر دور داری ز کین مهان و کهانت کنند آفرین . فردوسی .همیشه خرد را تو دستور...
-
رکاکت
لغتنامه دهخدا
رکاکت . [ رَ ک َ ] (ع اِمص ) یا رکاکة. سستی و ضعیفی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سستی . (ناظم الاطباء). سستی : رکاکت لفظ. (فرهنگ فارسی معین ). ضد جزالت . (یادداشت مؤلف ) : اگر آن را خلافی دارم ... به رکاکت رای منسوب گردم . (کلیله و دمنه ). ما به رکا...
-
قباحت
لغتنامه دهخدا
قباحت . [ ق َ ح َ ] (ع اِمص ) قُباح .قبح . زشتی . زشت شدن . || دنائت . سماجت . شناعت . بدی . فساد. بدکاری . (ناظم الاطباء) : هرچ آن قبیح تر بکند یار خوبروی داند که چشم دوست نبیند قباحتش . سعدی . || بدشکلی و بدترکیبی . || فضیحت و رسوایی . || حقارت . د...
-
تنزیه
لغتنامه دهخدا
تنزیه . [ ت َ ] (ع مص ) دور کردن . (تاج المصادر بیهقی ). دور گردانیدن . (زوزنی ). دور داشتن خود را از زشتی و بدی و پرهیز کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دور کردن و پاک کردن از چیزهای زشت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پاکی و طها...
-
شوی
لغتنامه دهخدا
شوی . (اِ) شوهر. (برهان ) (غیاث ) (جهانگیری ). زوج . حلیل . (مهذب الاسماء). میره . جفت . همسر. شو. مرد که زنی در قباله ٔ نکاح دارد : شوی بگشاد آن فلرزش خاک دیدبانگ زد زن را و گفتش ای پلید. رودکی .جوان زن چو بیند جوانی هژیربه نیکی نیندیشد از شوی پیر. ...
-
ننگ
لغتنامه دهخدا
ننگ . [ ن َ ] (اِ) شرم . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). حیا. (آنندراج ). خجلت . (فرهنگ فارسی معین ). عار. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (منتهی الارب ). شرم دائم که آدمی را افتد برای ارتکاب کاری بد، چه آن خود مرتکب شده باشد ی...