کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرین کلاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زرین عذار
لغتنامه دهخدا
زرین عذار. [ زَرْ ری ع ِ ] (ص مرکب ) زردروی و رنگ پریده . (ناظم الاطباء) : آمد دواسبه عید و خزان شد علم برش زرین عذار شد چمن از گرد لشکرش .خاقانی (دیوان چ سجادی ص 222).
-
زرین علم
لغتنامه دهخدا
زرین علم . [ زَرْ ری ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) جامه ای که علم زرین داشته باشد. (آنندراج ) : جام زر و جامه ٔ زرین علم با تحف و اسپ و خزائن بهم .امیرخسرو (از آنندراج ).
-
زرین غطا
لغتنامه دهخدا
زرین غطا. [ زَرْری غ ِ ] (اِ مرکب ) پرده و پوشش زرین . پوشش زربفت .- خسرو زرین غطا ؛ کنایه از خورشید است : خادم این جمع دان و آب ده دستشان قبه ٔ ازرق شعار خسرو زرین غطا.خاقانی (دیوان چ سجادی ص 36).
-
زرین فام
لغتنامه دهخدا
زرین فام . [ زَرْ ری ] (ص مرکب ) برنگ زر. طلائی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
زرین قبا
لغتنامه دهخدا
زرین قبا. [ زَرْ ری ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بروانان است که در بخش ترکمان شهرستان میانه و 22 هزارگزی شمال باختری ترکمان واقع است و 935 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
زرین قدح
لغتنامه دهخدا
زرین قدح . [ زَرْ ری ق َ دَ ] (اِمرکب ) نرگس سپید و زرد. (ناظم الاطباء) : کند روشن به نرگس چشم مستان نهد زرین قدح در صحن بستان .خواجوی کرمانی (گل و نوروز).
-
زرین قواره
لغتنامه دهخدا
زرین قواره . [ زَرْ ری ق ُ /ق َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پاره ٔ زرین . رجوع به قواره شود. || کنایه از قرص خورشید : چرخ جادوپیشه چون زرین قواره کرد گم دامن کحلیش را چینی مقور ساختند.خاقانی (دیوان چ سجادی ص 112).
-
زرین کاسه
لغتنامه دهخدا
زرین کاسه . [ زَرْ ری س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) کاسه ای که از طلا ساخته باشند. (فرهنگ فارسی معین ). || بمعنی زرین صدف است که کنایه از آفتاب جهانتاب باشد. (برهان ) (آنندراج ). آفتاب . (ناظم الاطباء). کنایه از آفتاب . خورشید. (فرهنگ فارسی معین ) : در سلوک...
-
زرین کتاب
لغتنامه دهخدا
زرین کتاب . [ زَرْری ک ِ ] (اِخ ) تخلص شاعری باستانی است و در لغتنامه ٔ اسدی از او دو بیت ذیل شاهد آمده است : ای قحبه چه یازی بدف ز دوک مسرای چنین چون فراستوک خواهی بشمارش ده و خواهی بگزافه خواهیش بشاهین زن وخواهی بکرستون . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)....
-
زرین کلا
لغتنامه دهخدا
زرین کلا. [ زَرْ ری ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گیل خواران است که در بخش مرکزی شهرستان قائمشهر و ده هزارگزی شمال خاوری جویبار واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
زرین کلا
لغتنامه دهخدا
زرین کلا. [ زَرْ ری ک َ ] (اِخ )دهی از دهستان کچ رستاق است که در بخش مرکزی شهرستان نوشهر و پنج هزارگزی جنوب باختری المده واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
زرین گاو
لغتنامه دهخدا
زرین گاو. [ زَرْ ری ] (اِ مرکب ) صراحی و ظرفی از طلا که به صورت گاو سازند. (فرهنگ فارسی معین ). صراحی از طلا که به صورت گاو سازند. (ناظم الاطباء) : ساقی است آهوی سیمین و از آن زرین گاوخون خرگوش کند آبخور مارانم . خاقانی .رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
زرین گل
لغتنامه دهخدا
زرین گل . [ زَرْ ری گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان خدابنده لو است که در بخش قیدار شهرستان زنجان و هیجده هزارگزی جنوب خاوری قیدار واقع است و 516 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
زرین گل
لغتنامه دهخدا
زرین گل . [ زَرْ ری گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان فندرسک است که در بخش رامیان شهرستان گرگان واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
زرین گیاه
لغتنامه دهخدا
زرین گیاه . [ زَرْ ری ] (اِ مرکب ) نام گیاهی که بکار اکسیر می آید... (آنندراج ) : فیض بردم مهر دشمن در دلم تا کرده راه مزرعم از اختلاط برق شد زرین گیاه .محمدسعید اشرف (از آنندراج ).