کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرکوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زرکوب
/zarkub/
معنی
۱. کسی که پیشهاش طلاکوبی یا طلاکاری است.
۲. (صفت مفعولی) زرکوبیده؛ چیزی که روی آن طلاکوبی شده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
goldbeater
-
جستوجوی دقیق
-
زرکوب
فرهنگ فارسی معین
(زَ)1 - (ص فا.) کسی که شغلش طلا - کوبی است . 2 - (ص مف .) طلاکاری شده . 3 - در صحافی ویژگی جلد کتابی که شکل ها و حروف روی آن زرکوبی شده است .
-
زرکوب
لغتنامه دهخدا
زرکوب . [ زَ ] (اِخ ) آقازمان زرکش نجم الدین زرکوب ... (آنندراج ). نجم الدین زرکوب معاصر ابقاخان بود. اشعار نیک دارد. (تاریخ گزیده ج 1 ص 825). زرکوب تبریزی ... اسم شریفش شیخ نجم الدین و از اکابر عارفین ، بعضی از اشعارش را در آتشکده بنام شیخ نجم الدین...
-
زرکوب
لغتنامه دهخدا
زرکوب . [ زَ ] (اِخ ) لقب عزالدین مودود، جد سوم صاحب شیرازنامه است . ولی بعدها تمام اولاد و اعقاب عزالدین مودود مشهور بهمین لقب شده بودند. (از شدالازار چ قزوینی ص 4). رجوع به همین کتاب ، از سعدی تا جامی ادوارد برون چ حکمت ص 385 و سبک شناسی بهار ج 1 ص...
-
زرکوب
لغتنامه دهخدا
زرکوب . [ زَ ] (نف مرکب ) کسی که ورق طلا و نقره سازد. (آنندراج ). زرکوبنده . آنکه شغلش طلاکوبی است . (فرهنگ فارسی معین ). زرسای و سازنده ٔ زر جهت تذهیب و نقاشی . طلاکوب . (ناظم الاطباء). رجوع به تذکرة الملوک چ 2 ص 22 و 71 شود. || (ن مف مرکب ) زرکوبید...
-
زرکوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) zarkub ۱. کسی که پیشهاش طلاکوبی یا طلاکاری است.۲. (صفت مفعولی) زرکوبیده؛ چیزی که روی آن طلاکوبی شده.
-
واژههای مشابه
-
فریدون زرکوب
لغتنامه دهخدا
فریدون زرکوب . [ف ِ رِ ن ِ زَ ] (اِخ ) رجوع به صلاح الدین زرکوب شود.
-
نجم زرکوب
لغتنامه دهخدا
نجم زرکوب . [ ن َ م ِ زَ ] (اِخ ) رجوع به نجم الدین زرکوب . و نیز رجوع به تاریخ گزیده ص 825 و صبح گلشن ص 590 و حبیب السیر ج 3 ص 134 شود.
-
نجم الدین زرکوب
لغتنامه دهخدا
نجم الدین زرکوب . [ ن َ مُدْ دی ن ِ زَ ] (اِخ ) به روایت حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده «معاصر ابقاخان بود، اشعار نیک دارد»:منم زرکوب و محصولم ز صنعت به جز فریادی و بانگی نباشدهمیشه در میان زر نشینم ولیکن هرگزم دانگی نباشد.رجوع به تاریخ گزیده ص 825 شود....
-
جستوجو در متن
-
طلاکوب
واژگان مترادف و متضاد
زرکوب
-
طلاکار
واژگان مترادف و متضاد
زرکوب، زراندود
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن زرکوب . رجوع به احمدبن ابی الخیر زرکوب ... شود.
-
بشار
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص .) زرکوب ، سیم کوفت .
-
زرکوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) zarkubi شغل و عمل زرکوب؛ طلاکوبی؛ طلاکاری.