زرکوب . [ زَ ] (نف مرکب ) کسی که ورق طلا و نقره سازد. (آنندراج ). زرکوبنده . آنکه شغلش طلاکوبی است . (فرهنگ فارسی معین ). زرسای و سازنده ٔ زر جهت تذهیب و نقاشی . طلاکوب . (ناظم الاطباء). رجوع به تذکرة الملوک چ 2 ص 22 و 71 شود. || (ن مف مرکب ) زرکوبیده . چیزی که روی آن را طلاکاری کرده باشند. (فرهنگ فارسی معین ).
- جلد زرکوب ؛ (اصطلاح صحافی ) جلد کتابی که در روی آن نام کتاب ، مؤلف و غیره را با آب طلا یا اکلیل زرد نوشته باشند. (فرهنگ فارسی معین ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.