کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زرو
/zaru/
معنی
= زالو
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرو
لغتنامه دهخدا
زرو. [ زَ ] (اِ) بر وزن و معنی زلو باشد چه در فارسی رای بی نقطه به لام تبدیل می یابد و آن جانوری است که چون بر اعضا بچسبانند، خون از آنجا بمکد. (برهان ). جانوری است که چون آن را بر عضوی بچسبانند خون را بمکد و آنرا زلو، شلوک و دیوچه خوانند. (جهانگیری ...
-
زرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] zaru = زالو
-
واژههای مشابه
-
زَرْوْ
لهجه و گویش بختیاری
zarv ضرب.
-
زَرو زدن
لهجه و گویش بختیاری
zarv zadan ضرب زدن، تنبک زدن.
-
زَرو گرفتن
لهجه و گویش بختیاری
zarv gereftan 1. ضرب گرفتن، تنبک زدن؛ 2. تقلیدکردن، اداى دیگرى را درآوردن. zarv-e mon-e egira>:اداى مرادرمىآورد> .
-
زِرو گوز
لهجه و گویش تهرانی
حرف زیادی
-
زِر زِرو،زر زری
لهجه و گویش تهرانی
بچهای که زیاد گریه میکند،کسی که همیشه نالان است..
-
واژههای همآوا
-
ذرو
لغتنامه دهخدا
ذرو. [ ذَرْوْ ] (ع اِ) پاره ای ناتمام از کلام .
-
ذرو
لغتنامه دهخدا
ذرو. [ ذَرْوْ ] (ع مص ) پرانیدن . || بردن . || ذرو ریح شی ٔ را؛ برداشتن باد آنرا. دامیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || پریدن . || رفتن . پریدن و رفتن چیزی خود بخود. || برباد کردن خرمن گندم و جز آن تا از کاه پاک شود. دامیدن . (زوزنی ). || ذروشی ٔ؛ شکستن ...
-
ذرو
لغتنامه دهخدا
ذرو.[ ذَ ] (اِخ ) و یا بقول ابن الفقیه ، ذات ذرو؛ یکی ازوادیهای علاة به یمامة. صمةبن عبداﷲ القشیری گوید:نظرت و اصحابی بذروة نظرةفلو لم تفض عینای ابصرتا نجدا.
-
ضرو
لغتنامه دهخدا
ضرو. [ ض َرْوْ ] (ع اِ) بن . ضِرو. رجوع به ضِرو شود. ج ، اَضراء. (منتهی الارب ).
-
ضرو
لغتنامه دهخدا
ضرو. [ ض َرْوْ ] (ع مص ) ضُرُوّ. بیرون جهیدن خون ازرگ . (منتهی الارب ). شاریدن خون از جراحت و شیر از پستان . (زوزنی ). شریدن خون از جراحت . (تاج المصادر).
-
ضرو
لغتنامه دهخدا
ضرو. [ ض ِرْوْ ] (ع اِ) بچه ٔ دونده ٔ سگ . (منتهی الارب ). || سگ صید. (مهذب الاسماء). سگ شکاری . (فهرست مخزن الادویه ). || اندک از جذام که خوره باشد. (منتهی الارب ). || بن (در این معنی بفتح اول نیز آید). (منتهی الارب ). ج ، اضراء. کمکام یا صمغ آن . (...