ذرو. [ ذَرْوْ ] (ع مص ) پرانیدن . || بردن . || ذرو ریح شی ٔ را؛ برداشتن باد آنرا. دامیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || پریدن . || رفتن . پریدن و رفتن چیزی خود بخود. || برباد کردن خرمن گندم و جز آن تا از کاه پاک شود. دامیدن . (زوزنی ). || ذروشی ٔ؛ شکستن آنرا. || بشتاب رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || ذرو ظبی ؛ بشتاب رفتن آهو. || ذرو دهان ؛ خطا کردن در سخن و ناتمام گفتن . || بیفتادن . (تاج المصادر بیهقی ). ذَرو شی ٔ؛ افتادن آن . (منتهی الارب ). ذروضرس ؛ بیفتادن دندان . || بر باد داده شدن . دامیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || وعید کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || آفریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || ستاره از جای خویش برفتن . (زوزنی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.