کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن عمرو الضبی ، مکنی به ابوعمرو. رئیس فرقه ٔ ضراریه از مجبره . بشربن المعتمر را کتابی است در رد وی . صاحب عقدالفرید در فصل کبرة السن گوید: عاش ضراربن عمرو حتی ولد له ثلاثةعشر ذکراً فقال : من سره بنوه سأته نفسه . و صاحب عیون الا...
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن فضالةبن کلدة. شاعری است .
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن مالک (الأزْور) بن اوس بن خزیمة الاسدی . از اَبطال عرب در جاهلیت و اسلام ، صحابی و شاعری شریف ، و هم اوست که مالک بن نویرة را که بعد از رحلت حضرت رسول به ردّت متهم شده بود به امر خالدبن ولید بکشت . وی در حرب یمامه قتالی سخت ک...
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن مرة الشیبانی ، مکنی به ابوسنان . تابعی است . شهاب بن عباد گوید که اصحاب ما گفته اند بکاؤن کوفه چهار تن اند: ضراربن مرة و عبدالملک بن ابجر و محمدبن سوقة و مطرف بن طریف . و ضرار پانزده سال پیش از مرگ گوری در خانه ٔ خویش بکند و...
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) الضبی ، زیدالفوارس . پسر او حصین در یوم دارة مأسل به دست عتبةبن شتیر کشته شد و او با قوم خود به خونخواهی پسر برخاست . رجوع به عقد الفرید ج 6 ص 43 و 44 شود.
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) مسجد ضرار؛ مسجدی بود که منافقان ساخته بودند و حق تعالی به هدم آن فرمان داد چنانکه در قرآن واقع است . (منتخب اللغات ).
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ )الرومیة. نام مادر معتضد خلیفه ٔ عباسی است . رجوع به عقد الفرید ج 5 ص 406 و مجمل التواریخ ص 370 شود.
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (ع مص ) مُضارّة. گزند رسانیدن یکدیگر را. || جزای ضرر. و قوله تعالی : اتخذوا مسجداً ضراراً ؛ ای مضارة لاهل مسجد قبا. (منتهی الارب ). || لا ضرر و لا ضرار؛ قاعده ٔ فقهی است ومأخوذ از حدیث نبوی «لا ضرر و لا ضرارَ فی الاسلام ».
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار.[ ض ِ ] (اِخ ) ابن عبدالمطلب . عم پیغمبر اکرم که با عبداﷲ و ابوطالب از یک مادر (فاطمه دختر عمرو المخزومیة) بود. رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 263 و ج 5 ص 7 شود.
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار.[ ض ِ ] (اِخ ) ابن مقرن . صحابی است . (منتهی الارب ).
-
ضرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zerār ضرر زدن؛ زیان رساندن؛ گزند رساندن.
-
جستوجو در متن
-
زبل
واژگان مترادف و متضاد
چموش، زبردست، زرار، زرنگ، زیرک، شیطان ≠ چلمن، دستوپاچلفتی
-
تردست
واژگان مترادف و متضاد
۱. جلد، چابک، چست، فرز ۲. زرنگ، ماهر ۳. حقهباز، زرار، شعبدهباز
-
چالاک
واژگان مترادف و متضاد
۱. آماده، تند، تندوتیز، جلد، چابکدست، چابک، چست، زرار، زرنگ، سریع، شاطر، شهم، فرز، قبراق ۲. بلند، موزون، زیبا ۳. جای بلند، مکان مرتفع ۴. دزد
-
زیرک
واژگان مترادف و متضاد
۱. باذکاوت، باهوش، بیدار، تیزخاطر، تیزرای، تیزهوش، خردمند، دانا، داهیه، داهی، ذکی، زرار، زرنگ، عاقل، فرزانه، فطن، مراقب، مواظب، نبیل، نبیه، وقاد، هوشمند، هوشیار ۲. زبل، محیل، ناقلا ≠ پخمه