کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبزب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زبزب
/zabzab/
معنی
۱. (زیستشناسی) جانوری وحشی و گوشتخوار شبیه گربه.
۲. نوعی کشتی بادی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زبزب
فرهنگ فارسی معین
(زَ زَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جانوری است شبیه به گربه . 2 - نوعی کشتی .
-
زبزب
لغتنامه دهخدا
زبزب . [ زَ زَ ] (؟ مص ) خشم گرفتن . || از جنگ گریختن . (کازمیرسکی ).
-
زبزب
لغتنامه دهخدا
زبزب . [ زَ زَ ] (ع اِ) جانوری است مانند گربه . (آنندراج ) (محیط المحیط) (ترجمه ٔ قاموس ) (عباب بنقل بستانی و دمیری ). جانوری است مانند گربه . (منتهی الارب ) جانوری شبیه بگربه ج ، زبازب . (ناظم الاطباء). گورکن . (فرهنگ عربی به فارسی لاروس ). بگفته ٔ ...
-
زبزب
لغتنامه دهخدا
زبزب . [ زَ زَ ] (ع اِ) نوعی کشتی . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (محیط المحیط). قسمی از کشتیها است . (ترجمه ٔ قاموس ) (تاج العروس ) : هر کجا جنگ ساختی ، بر خون بتوان راند زورق و زبزب . فرخی .گذرنیارد بر بحر جود او خورشیدوگر زمانه بدو اندر...
-
زبزب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zabzab ۱. (زیستشناسی) جانوری وحشی و گوشتخوار شبیه گربه.۲. نوعی کشتی بادی.
-
واژههای همآوا
-
ذبذب
لغتنامه دهخدا
ذبذب . [ ذَ ذَ ] (اِخ ) چاهی است به موضعی مسمی به مطلوب از دیار ابی بکربن کلاب .
-
ذبذب
لغتنامه دهخدا
ذبذب . [ ذَ ذَ ] (ع اِ) شرم مرد. ذبذبة. نره . عورت مرد. فرج و ذکر. (دهار). || دفع. نگاهداشت .
-
ضبضب
لغتنامه دهخدا
ضبضب . [ ض ِ ض ِ ] (ع ص ) فربه . || دلیر بدزبان . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
غریراء
لغتنامه دهخدا
غریراء. [ غ ُ رَ ] (ع اِ) گیاهی است خوشبو. (منتهی الارب ). نبت طیب . (اقرب الموارد). || غریر (مرغ ). غرغور. زبزب . (ازالموسوعة العربیة ذیل غریر). رجوع به غُرَیر شود.
-
غریر
لغتنامه دهخدا
غریر. [ غ ُ رَی ْ ] (ع اِ) جانوری است بین سگ و گربه ، پاهایش کوتاه و به رنگ خاکستری . در امثال عرب گفته اند: «اسمن من غریر» جانوری است از نوع راسو (ابن عرس ) فک و دندان آن بزرگتر از نمس . (قسمی راسو) است و به همین جهت برای گیاهخواری آماده می باشد. پا...
-
زورق
لغتنامه دهخدا
زورق . [ زَ رَ ] (معرب ، اِ) کشتی کوچک را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کشتی خرد. (منتهی الارب ) (غیاث ). سفینه و کشتی کوچک . (ناظم الاطباء). کشتی بسیار کوچک . کرجی . قایق . (فرهنگ فارسی معین ). کرجی . قُفّه . طَرّاده . ناوچه . بلم . لُتکا. قایق . غُرا...