کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زانه
/zāne/
معنی
= زله١
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زانه
لغتنامه دهخدا
زانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) جانوری است سیاه رنگ و پردار که بیشتر در حمامها متکون شود، و بانگ طولانی کند و بعضی گویند زانه خنفسا است که سرگین گردانک باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). جانوری سیاه رنگ و از طایفه ٔ ذوالجناحین که بیشتر در حمامها بود و بانگ طول...
-
زانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] zāne = زله١
-
واژههای مشابه
-
زانة
لغتنامه دهخدا
زانة. [ ن َ ] (ع اِ) ناگوار. (منتهی الارب ). || تخمه . (اقرب الموارد) (ترجمه ٔ قاموس ) (تاج العروس ).
-
زانة
لغتنامه دهخدا
زانة. [ ن َ ](اِخ ) نام کنیزکی بوده است . مؤلف عقد الفرید آرد: ابونواس با جمعی از یاران خود در باغی گرد آمده و بزمی آراسته بودند، طفیلیی خود را بجمع ایشان افزود. ابونواس از وی پرسید: نامت چیست ؟ گفت ابی الخیر. کنیزکی که از آنجا میگذشت بدو سلام گفت ،...
-
زآنة
لغتنامه دهخدا
زآنة. [ زُ ن َ ] (ع ) واحد زآن (تلخه ٔ گندم )است . (از اقرب الموارد). رجوع به زآن و زوان شود.
-
جستوجو در متن
-
زانیس
واژهنامه آزاد
خردمند - دانا این کلمه اوستایی بوده و ریشه کردی بلوچی دارد در زبان کردی فعل دانستن را اینگونه صرف میکنند:زانم - زانی - زانه ... و مصدر زانه میشود زانیس یعنی کسی که داناست
-
ساآنه
لغتنامه دهخدا
ساآنه . [ ن ِ ] (اِخ ) رودخانه ای است در سویس که فرانسویان آن را سارین و آلمانیها زانه نامند و آن از درّه ٔ منجمد سانتز در ناحیه ٔ برن سرچشمه میگیرد و از نواحی وود و فریبورگ میگذرد و در ساحل چپ رودخانه ٔ آر به آن میپیوندد. مجرای زانه 125 هزارگز طول د...
-
زله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] zalle حشرهای سبزرنگ شبیه ملخ که بیشتر در غلهزار یافت میشود و صدای بلندی ایجاد میکند؛ جرواسک؛ چزد؛ زانه: ◻︎ بانگ زله کرد خواهد کرّ گوش / وایچ ناساید به گرما از خروش (رودکی: ۵۳۳).
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) عباسی . از این شاعر در لغت نامه ٔ اسدی ابیات ذیل امثله ٔ لغات آمده است :و کنون باز ترا برگ همی خشک شودبیم آن است مرا بشک بخواهد زدنامن یکی زانه بدم خشک و بفرغانه شدم مورد گشتم تر و شد قامت من نارونا.منجمان آم...
-
زله
لغتنامه دهخدا
زله . [ زَل ْ ل َ / ل ِ / زِل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) پرنده ای است به گرمای صعب بانگ بردارد، بانگی تیز و او چند ناخنی باشد. و چزد نیز خوانندش . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 494). جانوری باشد شبیه به ملخ که پیوسته در میان غله زارها و هوای گرم فریاد طولانی کند و...
-
جعل
لغتنامه دهخدا
جعل . [ ج ُ ع َ ] (ع اِ) گوگال . کشتک . گشتک . سرگین غلطان که جانوری است سیاه و پردار از نوع مغطی الجناح و دارای دو زوج بال . زوج فوقانی که در پرش حیوان مدخلیتی چندان ندارد جهت محافظت زوج تحتانی خلق شده که مخصوص به پرش است . ج ، جِعلان . (ناظم الاطبا...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی بن طیب بن محمدبن علی عنبری مکنی به ابوالعباس (شیخ رئیس وزیر). منشاء و مولد او قصبه ٔ سبزوار بوده است ، و او را تصانیف بسیار است یکی از آن کتاب الفرح بعدالترح . و او وزارت ایلک خان کرد بماوراءالنهر سالهای بسیار، آن گاه ...
-
باجه
لغتنامه دهخدا
باجه . [ج َ ] (اِخ ) نام شهریست به افریقا معروف به باجةالقمح و این نام را از بسیاری ِ کشت گندم بآن دادند. میان آن و تنیس دوروزه راه است . گویند گندم در آنجا هر چهارصد رطل (به رطل بغداد) بیک درهم نقره بفروش میرفت . ابوعبید بکری گوید باجه ٔ افریقا شهری...