کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاق چشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زاق چشم
لغتنامه دهخدا
زاق چشم . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) رجوع به زاغ چشم شود.
-
واژههای مشابه
-
زاق زاق آباد
لغتنامه دهخدا
زاق زاق آباد. (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان حومه ٔ بخش کرج از شهرستان تهران . واقع در 27کیلومتری جنوب باختری کرج نزدیک راه کرج به اشتهارد و سکنه ٔ آن 44 تن اند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
زاق چنارى
لهجه و گویش بختیاری
zâq čenâri آبى درخشان، آبى رنگ.
-
زاق و زیق
لغتنامه دهخدا
زاق و زیق . [ ق ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بمعنی طفلان کوچک ازدختر و پسر و کنیز و غلام . (برهان قاطع) (آنندراج ). || بمعنی شور و غوغا و آشوب هم آمده است . (برهان قاطع) (آنندراج ). و رجوع به زاغ و زیغ شود.
-
بی زاق و زیق
لغتنامه دهخدا
بی زاق و زیق . [ ق ُ / زاق ْ ق ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) رجوع به زاق و زیق ، زاغ و زوغ و زاغ و زیغ شود.
-
بی زاق و زوق
لغتنامه دهخدا
بی زاق وزوق . [ ق ُ / زاق ْ ق ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بی زاق و زیق . بی زاغ و زوغ . بی زاغ و زیغ. بی بچه و امثال آن . رجوع به «زاق و زیق » و «زاغ و زوغ » شود.
-
زاق و زوق
لهجه و گویش تهرانی
فرزندان، اهل و عیال،بچه
-
زاق و زوق
فرهنگ گنجواژه
فرزندان، اهل و عیال.
-
واژههای همآوا
-
زاغ چشم
لغتنامه دهخدا
زاغ چشم . [ چ َ / چ ِ ](ص مرکب ) کنایه از کبودچشم . (آنندراج ) : دمان همچو شیر ژیان پر ز خشم بلند و سیه خایه و زاغ چشم .فردوسی .که در چین زاغ چشمی نام فرهادکه در صنعت تراشی بوده استاد. ملافوقی یزدی (از آنندراج ).زال کند سرمه در داغ چشم گاو پس از مرگ ...
-
زاغ چشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zāqče(a)šm کسی که چشمان کبود دارد؛ کبودچشم.
-
جستوجو در متن
-
بی
لغتنامه دهخدا
بی . (پیشوند) حرف نفی . مقابل با که کلمه ٔ اثبات است . بر سر اسم درآید و اسم را به صفت بدل کند چون بصیرت که بمعنی بینائی است و اسم است و اگر گویند بی بصیرت صفت میگردد و مسمایی لازم است که قبل از آن ذکر کرده و به این صفت او را متصف سازند و بگویند آدم ...
-
زادن
لغتنامه دهخدا
زادن . [ دَ ] (مص ) ترجمه ٔ ولاد بکسر واو و آن را بعربی ولادت بر وزن کتابت و وضعالحمل نیز گویند. (آنندراج ).پهلوی Zatan، اوستا - Zan (زاییدن . زاییده شدن ). «بارتولمه 1657»، در فارسی نو Zadhan-Zay. «نیبرگ 254 - 55»، هندی باستان ریشه ٔ ,eyateَjanj، سا...