کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زافرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زافرة
لغتنامه دهخدا
زافرة. [ ف ِ رَ ] (اِخ ) قصبه ای است در 60کیلومتری جنوب شرقی ایالت بادایوز از ایالات استرمادوره (اسپانیا). (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
زافرة
لغتنامه دهخدا
زافرة. [ ف ِ رَ ] (ع ص ، اِ) آنکه دیگری را در حمل ازفار (اثقال و احمال ) یاری کند. (ذیل اقرب الموارد از لسان ). || گروه مردم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || لشکر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || رکن بنا. (اقرب الموارد)(منتهی الارب ) ...
-
واژههای همآوا
-
زعفرة
لغتنامه دهخدا
زعفرة. [ زَ ف َ رَ ] (ع مص ) به زعفران رنگ کردن . (زوزنی ). رنگ دادن به زعفران . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). رنگ زعفرانی دادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رنگ کردن با زعفران . || زرد شدن چون زعفران . || بر روی پوش...
-
جستوجو در متن
-
zaphara
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زافره
-
زوافر
لغتنامه دهخدا
زوافر. [ زَ ف ِ ] (ع ص ، اِ) کنیزکان که در مشک آب کشند. || زوافر مجد؛ اسباب و امور که بدان مجد قوت گیرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ج ِ زافرة. (اقرب الموارد). رجوع به زافرة شود.
-
دنیا
لغتنامه دهخدا
دنیا. [ دُن ْ ] (ع ص ) تأنیث ادنی ، به معنی نزدیکتر. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). نزدیکتر. (ترجمان القرآن جرجانی ص 49). مقابل قُصْوی ̍. (یادداشت مؤلف ). السماء الدنیا؛ این آسمان به سبب نزدیکی آن از ساکنان زمین ، و همچنین است سماء الدنیا به اضا...
-
لشکر
لغتنامه دهخدا
لشکر.[ ل َ ک َ ] (اِ) سپاه . سپه . جیش . جند. عسکر. (منتهی الارب ). قال ابن قتیبة والعسکر، فارسی معرب . قال ابن درید و انما هو لشکر بالفارسیة و هو مجتمع الجیش . (المعرب جوالیقی ص 230). خیل . حشم . بهمة. (منتهی الارب ). حثحوث . قشون . سریة. (دهار). رج...
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (اِ) ترجمه ٔ انف . ظاهراً مرکب است از بین بمعنی بینش و یای نسبت زیرا که این عضو مرئی میشود یا آنکه متصل بچشم که محل بینش است واقع شده و بهر تقدیر از صفات و تشبیهات اوست یعنی آنچه در اشعار می آید از: قلم ، نرگس ، الف ، انگشت و جز آن . (آنندراج ...